سفیر الحب

غزل خیمه ی عشق

گویی زبان گفته به من، تو جان نثار می شوی

زنده که می کنم دلی ،تو تار و مار می شوی

خرسندم از بحث شبت ، تو عاشقی گشته رهی

زود که می رسد سحر، آشفته یار می شوی

مسکین و قلبِ بی صدا، نالیده درد بی وفا

چه عاقبت چه مرحمت، در انتظار می شوی

پوشیده آهِ آشنا، در محضرِ هجر و جفا

سال دگرنورِ عزاء، در صحنه تار می شوی

گم گشته عهدِ صد زبان، در بالشِ خواب رمان

غم چیده می نالد همی، در دیده بار می شوی

مختاری در آشفتگی، بیداری در بانک شفق

خورشیدِ خوشبختِ ازل، خشم نگار می شوی

دیوانه وارِ عزتم، بیدادِ زنگِ غربتم

بویی که می رسد به تو، یک لحظه هار می شوی

شرمِ دل و پوسیدگی، بوسیده بوی بردگی

تا کی به زندانِ نظر، اسیر عار می شوی

بیهوده خوابِ خوشگذر، خوش منظر گنج سفر

محتاجِ مشک و عنبری، دلشورِ کار می شوی

سر زده آمدن گمان، بیزاری و داد و فغان

با چشم و دیده ی هدر، قلاف مار می شوی

خسته نکن سنگِ دعا، با ریزش اشک شفا

پرده کشیدی بی صدا، جنگ شعار می شوی

کنجِ مصیبت آمده، گویا که او دری زده

خدا به خلقش آشنا، نادیده جار می شوی

دست و دلت آسوده کن، بهار گل گشته نهان

بگو سپردمش همین، خودت بهار می شوی

ترفند زیبایِ گرا ،  یشی به سوی بردبار

خیمه ی عشق و عاشقی، سایه چنار می شوی

در حُسنِ جنسِ خُلق تو، پویشِ دلبربای تو

حسانی لب بسته نگو، گران مزار می شوی

جاسم ثعلبی (حسّانی) 02/09/1394

23/11/2015

غزل  قاصدک

غوغا نکن ای همسفر، یک روزی یارت می شوم

این دل که با خود داشتم ، چشم و نگارت می شوم

دلگیری و سر در گمی ،میراثِ ترس و بردگـــی

در گلستانِ پر خطر، چشمِ بهارت می شـــــــــوم

نالیدن و غم دیدنت ، با اشک تر خندیدنــــــــــت

بشکن نزن در دیده ام ، یکدم خمارت می شـــوم

در خود چنان رقصیدنت، با عشقِ کم بالیدنــــــت

چون ماهِ تابانِ شفق، بی غم کنارت می شــــــوم

کابوسِ شر گم گشته شد، ناقوسِ شادیها چو دید

حیف ای غزل پیرم دگر، سنگین و بارت می شوم

ای قاصدک چرخیدنت ، مخفی نکن دلبستنــــــــت

باشد ولی بوسیدنت ، عیب و دمارت می شـــوم

سبزینه چشمی آشنا ، همرنگِ سنگی بی بـــــهاء

در هر ستاره ای بگو، شهد قرارت می شـــــوم

شب زنده دار بندگی ، دلبند بخت زندگــــــــی

تا می شنیدم نام تو، دیوانه وارت می شــــــــدم

جاسم ثعلبی (حسانی) 05/09/1394

26/11/2015

ابوذیات الغربه

الزمان احبال فوگ احبال شدنه

دنی النفس ضاع الوصف شدنه

حرم عنّا بعید السلف شدنـــــه

اشما اگرب یذب ضیمه علیه

***

الصدیق اشما اوصفه ابشهد بیه مر

ابوکت ضیجه ابوفاه یستمر بیه مر

اشمطفی نار گلبه ابستر بیه مر

یرید ایجعجع او نفسی الضحیه

***

القدرنه اشگد علینه اهموم یرهه

او تحمّلنه المذلّه ابلطف یرهه

الصدگ والظلم لابد یوم یرهه

سیف الحق ظهر وایدک تچیه

***

امسافر للابد یا ســــــــعد لاوین

شگل للوطن زاع العـــهد لاوین

ابغیابک گلبی لف وانعجد لاوین

ابغیر الوطن ما تاجـــــــد هویه

***

حشا السامع

استحی اتصّورفتات اویاک مالاک

بعت صیتک خیالک حرگ مالاک

محب شوفک نساک الگلب مالاک

انهدر دمک  بعد مالک خطیه

***

تحش واتحزم ابهجرک ولمساک

یریت امسک ابخندوگک ولمساک

سنین العمر لو اصومن ولمساک

معوف الدار ظلمه ابلاحـــــــمیه

***

علم اسم الوطن عالی وعلبــــــاه

وفی او ما انکر الغالی وعــــلباه

الرضا و احسین یبرالی و علباه

اعوفه اشلون احرصه اببین ادیه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 05/09/1394

26/11/2015

هدیه لمن خان وطنه

ابوذیات ونین و ثبات

الدهر شاتل دلیلی اسهام و الغام

ابکره بثنین ادیه انطعم و الغم

تهددنی ابمضیفی اصنام و الغام

تحوف الدار و اتکشخل علیه

***

ونینی ما سکن یحبی ولا هاد

ثگل حملی انجرح گلبی و لا هاد

الصبر حکمه استمر دربی ولا هاد

مثل رش المطر تنهش بدیه

***

بعد بس کف عمل حقدک و جوراک

تادب لا اسد دربک و جوراک

مثل جدک تحب ردعک و جوراک

البحر والشوک یشهد بالقضیه

***

هواک امدمر احلامی وعدبیه

شهر یمطر علی جالی وعد بیه

اشکثر تتخیل اببالی وعدبیه

وعیدک کاذب او عینک ردیه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 30/80/1394

21/11/2015

قصیدة شعبیه  یحبابه

شال الچان ناطورچ یحبابه / تابع عیشة الذل من گفل بابه

***

سافر خفیه و اتبختر / او باع اسبابه و اتکتر

انفگد طیفه علی ما مر / سمعت اخباره تتطشر

یصور بالبحر بالکیف / شارد گالوا امن الحر

اطفاله امعذبه ابفرگاه / متعمد نسه انسابه

***

خفت من الزمان ایودر اعیونی

او یفرق خوتی من الیحبونی

او یلبسنی حزن بالعید و اتلگه الیعازونی

حسافه الباع صیته ابساع / بالهده او نسه اصحابه

***

ربیتک طفل تزرع ورد بالگاع

او علّمتک درس بالغیره ما تبتاع

رگعه امن الوطن بالدنیا ما تنباع

حافظ عالنصرلا ینشلع نابه

***

چنت حاسب علیک اتحنّی الچفین

چنت حاسب علیک اتوفّی کل الدین

الگلب ذایب علیک او منجسم نصین

الشتّت شمل اهلنه انوصل احسابه

***

الشتت شمل اهلنه ما ینام اللیل

تگلی الشاع صیته المن یرید الحیل

نام اعلی الارض واسمع صهیل الخیل

یبوس الموت جاد امثنّی یایابه

***

یبوس الموت رافعله علم بالگوم

فک انگاب راسه او بالحرب جیدوم

یا یوم التریده ایضحی بیه یا یوم

مو مثلک یخاین لابد ابغابه

***

لابد لک ابغابه اتحرش الشجعان

ما تدری ابضمیرک بالغرب خسران

و ابوکت الخطر من شال الک فنجان

انتظر جاموس اهلنه ایصیر دبابه

***

لو تبگه مره للظلم ما تنصاع

تربه امن الارض بالگوه ما تنباع

موجوده الزلم متحزمه بیهه اسباع

مکتبهه الشهید او طابع اکتابه

***

ایخسی کلمن ترک زرعه او شبع بالغیر

مرسومه ابخریطه او تابع التفسیر

بیتک، خوّتک ، و امک، و ابوک ابخیر

کسر عصات گلبک و انهه طلاّبه

***

اشرب مای بارد حاور الحلوات

شارد و انت مطلوب البخت بالذات

هیهات التسامح هجرتک هیهات

صوّر بالمقاهی او ضیفک اذیابه

***

ترید اتعیش لا تاکل جمل بالدین

ترید اتشوف لا تجعل بصل بالعین

ترید اتفوز داوم  گطّع الچفین

اذا عوز ابهلک ما تلفی خطابه

***

اشگال الگلب من اتلملم اهدومک

من هو ایغسّلک لو لو گرب یومک

امک منعتک لا تشرب اسمومک

تغشهه او تهرب او تتسمه عنابه

***

ربّاک ابدلال او ینتظر بالباب

ابوک ابیوم عرسک حاسب الف احساب

جرّحت الگلب دث الجرح ما طاب

عفته اعلی الوساده امخبر اذنابه

***

بعد ما بیه اذمک بالشعر ملّیت

یالعایف هلک ما هدمیت البیت

گلی ابیا ذنب من الضعن شتیت

الغرب غشّاک روح او غسّل اثیابه

***

الشاعر الشعبی : جاسم ثعلبی (الحسانی)

25/08/1394   /   16/11/2015

غزل شهادت حضرت رقیه (س)

با فرود اشک عصمت صوت لالایی شنیدم

دل که لبریز از محبت با حقایق دم کشیدم

کربلا میعادِ عشقی برمزارِ مهتران را

پا برهنه درد مندم به شفاعت می رسیدم

جنگِ سختی خون بهایش مثله در جسمِ شهیدان

نا غریبی در یتیمان اشکِ شورش می چشیدم

این همه دعوت فریبی این همه شمشیر بدستان

مکر و حیله سایبانش رنگِ دل مردی ندیدم

رحم و دل رحمی فلج شد قلب ها لرزیده بسیار

ای علی اصغر کجایی قلبِ لبخندت تپیدم

کوچ کردند از دیارم این همه ماه و ستاره

در اسارت عمه خسته از رقیه دل بریدم

دیده اش غرقِ یتیمی بی پدردر جای غربت

گریه زاری بی پناهی در پناه شب دویدم

از نحیب کودکی چون فاطمه صغری نما شد

سر که پیدا کرده همدم بوسه زد بر لب امیدم

گفت بابا جان بگو بی تو و شهرغصه ها

دخترت غرق فنا شد مرگ با عزت خریدم

با غروب این ستاره در فضای دنج و خلوت

آسمان خون گریه کرده بر سر غول پلیدم

در خرابه بارگاهش شهر عشقِ ماندگاران

در دمشق و شام زینب جانفدا کرده شهیدم

جاسم ثعلبی (حسانی) 22/08/1394

دوستان این شعر ساعت 2 شب در تاریخ فوق سرودم و خوابم برد همان شب حضرت زینب (س) و حضرت رقیه به خوابم امدند و از من تشکر کردند و برگه ی تشکر داشتند برای یکی از همکاران خانم.

غزل بخشش

شیطانی صفت چون مور، دیوانه خروشیده

خنجر می زند بر رخِ، دل های ستمدیده

پروانه نگو پرواز، نیشت می زند زنبور

نادانی چو دیو از دور، منفور و نکوهیده

انسان نبود از اصل ،هر کس به خودش مغرور

سر دردِ دل غمباز، از فقر نپرسیده

انسان انیسش کیست، جز عدل و وفاداری

بی عقل چو دیوار است، در قلب جفا دیده

انسان جمالش چیست، زیبایی و رویا نیست

تقوا و امان از یار و اعمال پسندیده

انسان که کمالش آه، دلسوزی و به روزی

کرسی که مکانش نیست، زروار نچسبیده

انسانِ درونش جان، جسم است و تعبّد خیر

گویا که خدا خالق ،و مخلوق پرستیده

انسان و اطاعت نور در پیکرِ اشکی شور

تعظیم به جز الله ، مذموم و خشکیده

آن کس به بشر نزدیک، گر دیده بپوشاند

حیوانی صفت حاشا ، گر عزم نجوییده

انسان به فغان و جان خوشتیپ و خوش باور

بد خلقی و بد جنسی ، صد بار نترسیده

اوهام و خیالی تلخ ، در باور محتاجان

بسپار دل و مدلول پندار شفا دیده

پرونده که دست توست ، بدبین نشو قاضی

این دین سرای توست دل دار نه غمدیده

یا رب تو مجالی ده بخشش که قرار توست

بگذر زگناه دوست از ترس نخوابیده

جاسم ثعلبی (حسانی) 21/08/1394

12/11/2015

غزل اشکِ شقایق

در شبانگاهِ سحر رازِ دلم غوغا کشید

خواب دیدم  آشنا یارم  به  دیدارم رسید

گفتمش دیر آمدن عیب است در میثاق عمر

گفت معیار محبت تازه در دلها تپید

گفتمش تاج مذلّت خفته در میدان عشق

گفت پرهیز از وقایع در غمستان ناپدید

گفتمش بشکسته جامی گو که ترمیمش محال

گفت در عقلت عجایب نوبرِ سنگِ سفید

گفتمش پشتِ تنم زیورشده همچون کمان

گفت قدرت در کلامت می دمد سازِ امید

گفتمش دیوار دل فرسوده شد از کار و بار

گفت از کردار بختت آز درباری پرید

گفتمش چشمِ نگارم بسته شد ازدید یار

گفت دیده در دلستان، عطر گل باید چشید

گفتمش قلبم شکفته مثل گل در لاله زار

گفت دریا موج دیده، جلوه ی زیبا خرید

گفتمش زنجیر بسته پای راهم روزگار

گفت دست و پا کنارت مظهرِ دید و ندید

گفتمش رعد حقیقت گوش کر حسّی نداشت

گفت دیدار غریبان می دمد در روز عید

گفتمش اشکِ شقایق خشک شد از انتظار

گفت اسرافیل ماهر وقتی در صورش دمید

گفتمش تنهای تنها خسته ام از این نبرد

گفت نالیدن خیانت، ناله گر از جان بعید

قلتُ ما ناطق سعدنی و الحسد طر الجراب

قال لا تهتم جمالک شاغر اعیون الحدید

قلت سهرنی اذاهم و الکدر جر الظلام

قال فرعون اذ سبانا، صابر او عزمک یعید

قلت ودعتک حبیبی حان وقت الاختبار

گفت در عدل و وفایت ریشه زد حکمی جدید

جاسما رنگ خدایت پاسبانت از تگرگ

نیتِ پاک و خطابت شاهد ابیوم الوعید

جاسم ثعلبی (حسانی) 19/08/1394

10/11/2015

https://telegram.me/joinchat/BZkpuDu3LiJA8XPBNONK_w

تلگرام شاعر جاسم ثعلبی (حسانی ) به زبان فارسی 

https://telegram.me/joinchat/BZkpuDu6Tvyx62It4OwnKg تلگرام الشاعر جاسم ثعلبی (الحسانی) اشعار فی اللغه العربیه 

صوره من الشاعر عام 1394 فی دوار لشکر آباد مدینة الاهواز 

دوبیتی امام زمان (عج)

آرزو دارم بیایی روی زیبای تو بینم

آرزو دارم بیایی تا برات غنچه بچینم

غرق شد عشقِ وجودم با نفوذِ اشک صبرم

ای امیرم تو کجایی تا سرِ راهت بشینم

***

عاشقم ، عاشقِ عشقم ، عاشقِ دیدارِ رویت

عاشق و دیوانه هستم در مشامم حسِ بویت

العجل کن بی تو خسته ای امیر دل ربایی

با ظهور گل بهارت عطر می پاشد زکویت

***

دلبرم در انتظارت در مسیرت دیده بانم

دل به دیدارت نشسته ای دلیر خوش بیانم

می شمارم لحظه لحظه با قدومت زنده هستم

مثل باران بهاری اشک شوق دیدگانم

***

عاشقم چشم انتظارت ماهِ زیبایم کجایی

قلب و جان جای مزارت در درونم آشنایی

انقلاب دیده با دل یادمان عطر منزل

مهدیا جانها فدایت شک ندارم با وفایی

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/08/1394

06/11/2015

احبّک و انتخی بک وانت خیلی

سیفی احزام ظهری و انت خیلی

عضیدی او لو ندبتک وانت خیلی

اهلال ابضیج من تبزغ علیّه

...

اتدلل انا الک ساعد و اعینک

ابخدمتک و احترم تعبک واعینک

فرض واجب اطیعنّک واعینک

ابفرح و ابضیج تلگانه سویّه

...

الک صیت انتشع باسمک و ادورک

عزیز او تابع الطافک ودورک

انام او اگعد او افتر و ادورک

مضن یومین ما مرّیت بیّه

...

تفکّر بُعدک النه شل هوانه

وعد و الخاب یخسه شل هوانه

علی صعبت العیشه شل هوانه

لهانی العمل عاین شوف ادیّه

...

ارید الفرحه تزهر یمّک آنه

وارید الاب یفرفر یمّک آنه

تهاب الغلاء و انا یمّک آنه

تعال اویای اکل واشرب هنیّه

...

ابعطف ذاتک شفت گلبک ورحماک

کریم او تبذل الولدک ورحماک

ابوجودک کلنه نتدلل ورحماک

الشکر واجب نقدمه ابکل تحیّه

...

تروح او تبعد او انشد واعدلک

وظیفه اتجاسر ابصنعک وعدلک

ابد لا شکر للواجب وعدلک

لان حقک ازهرک بالثنیّه

...

الاصیل الدنیا متمنعه و مرته

تطهر الروح نشداته و مرته

الگلب ویّاک ما خابک ومرته

اشتحب . ویاک اضل صبح او مسیّه؟

...

صدقتم گلبی شایلکم و همکم

اعلی ظهری اتنون حامل کم وهم کم

احب اسمع سوالفکم و همکم

ابفرح اشترک و الضرکم اذیّه

...

احفادک احنه اولادک وسر بیک

وجودک رمز لمجادک و سربیک

اذا میّت سنه ااشیلک وسر بیک

مجازی یوم من تعبک علیّه

...

ما اود الفتن بیکم والمکم

عمکم خالکم جدکم والمکم

الیوم اشکر فضایلکم والمکم

ادفنونی ابگبر طبق الوصیّه

ابّطن بستانی یم داری ابهویّه

...

وحق ربّک وحق صیتک وجدنه

ذواری اهوای حافتنه وجدنه

ابعهد گلنه او تواعدنه و جدنه

نکمّل دربک او نهتم سویّه

...

خان الخوّه خلکم من سحبکم

اجیر او باگ ضلکم من سحبکم

بلیتونی ابعشگکم منسه حبکم

ابطن گبری او شعل نیران بیّه

...

ابعگلکم والیحبکم حله امرکم

ابحلم و اهتم واعدکم حله امرکم

اودکم و احتضنکم حله امرکم

عذابی ابیوم تفرگنه الدنیه

...

الحزین ایطب سلفنه او یتّمنّه

السعاده اتلوگ منه او یتّمنّه

المصایب من اهلنه یتّمنّه

ابعداوه او حسد عتبات او اذیّه

جاسم ثعلبی (الحسّانی) 10/08/1399

غزل پروازقاصدک

ای کاش چون شمعِ شبم ناگفته ناب می شوی

ای کاش در کوی دلم چون باد و آب می شوی

با رسوب خنده بر غم ماندگار لحظه ها

مثل تبسم تبم بی نم حباب می شوی

مدیوت اشک و زار من در لابه لای معضلات

تا می رسم به سر رهت ناگه سراب می شوی

موجِ صفای دیدنت دلشوری و ترسیدنت

بد جوری و دل کندنت در هم مذاب می شوی

مرمر سنگِ سخت و تخت در خاطراتِ رنگِ بخت

روی حصار آشکار همچو لعاب می شوی

بارش باران و تگرگ بر پیکر کوه و نهنگ

پرواز قاصدک همان گل آفتاب می شوی

ریزشِ قطره ها کمان در آسمانِ بیکران

در شستشوی غم زده مرعوبِ خواب می شوی

دیوانه وار عاشقی با زور و شور پختگی

در محفل و سازِ قدر خانه خراب می شوی

مستی و سر مستی خطا مزه ی تلخِ روزگار

دل هوسی با بی کسی غرقِ شراب می شوی

جاسم ثعلبی (حسّآنی) 11/08/1394

02/11/2015

لطمیه الوداع الوداع

الوداع، الوداع، اللیلـــــه آخر لیلـــــــــه

زینب لبو فاضل شکت بدموعها اتباریله

***

الوداع، الوداع ،باچر تهیل اعیونی

الوداع، الوداع ، دون اخوتی یسبونی

الوداع ، الوداع ، والفرگه صعبه

الوداع ، الوداع، قل الصبر حاچونی

باچر احس بس العلیل اشکیله حالی

باچر احس بعد اخوتی ما عندی والی

باچر احس بین العدء حرمه او ذلیله

الوداع، الوداع، اللیلـــــه آخر لیلـــــــــــه

زینب لبو فاضل شکت بدموعها اتباریله

***

الوداع، الوداع، یصعب علی فرگاهم

الوداع ، الوداع، ما اگدر انا انساهم

الوداع، الوداع، جاونی البین

الوداع، الوداع، یا یمه ودعناهم

باچر یحزنون الگلب باعظم مصیبه

باچر اچفوف امگطعه او صیحت غریبه

باچر اطفال اماسره او زینب نهیله

الوداع، الوداع، اللیلـــــه آخر لیلـــــــــــه

زینب لبو فاضل شکت بدموعها اتباریله

***

اتمنیت اموت ابلوعتی بدیار اهلنه

وانسه المصایب و الحزن من دگ حملنه

یا کربلا لیش الغدر دون الوصیه

یا بویه کبرت محنتی یخسی الغدرنه

ادری الزلم ما ترحم الیرحم خطابه

ادری العداله ابلاعلم صعبه الطلابه

باچر اذا مال الحمل من هو الیشیله

الوداع، الوداع، اللیلـــــه آخر لیلـــــــــــه

زینب لبو فاضل شکت بدموعها اتباریله

***

الوداع، الوداع، یا لیل طول یا لیل

الوداع، الوداع، لا عبره ضلّت لا حیل

الوداع، الوداع، بالغاضریه

الوداع، الوداع، لا وین رحلوا یا ویل

باچر یدرسون البشر باجمل معانی

باچر یدفنون الظلم باکمل تهانی

والعاده بیت المرتضی مهزومه بالذل خیله

الوداع، الوداع، اللیلـــــه آخر لیلـــــــــــه

زینب لبو فاضل شکت بدموعها اتباریله

***

خادم اهل البیت:

جاسم ثعلبی (الحسانی) 30/07/1394

22/10/2015

نوحه ای علمدار(فارسی –عربی)

ای علمدار ، ای علمدار ، لحظه ای با ما بشین

ای برادر جانِ مادر ، اشک خونبارم ببین

زخمم رو گشودند ، قبرم کنده بودند

***

ای برادر زینبم من ، ماه من در آسمان

توی وحشت زنده هستم ، ساقی لب تشنگان

خسته خسته چشمِ بسته ، بی برادر کو امان

دردم را ندیدی ، اشکم را کشیدی

صبرم را ربودند ، قبرم کنده بودند

***

یا حماسه الدگ حملهه او یا شجاع البیهه ثار

و الخیم ضاعت بالهلهه او شیّعت لحماها نار

او یا رماد الیعمی عینه او یا حثاله التحمی دار

شاعت بالابیه ، اخت حامی الحمیه

بی رحم یهودند ، قبرم کنده بودند

***

ای خدا تنهای تنهام ، در دیارِ غربتم

کربلا میدان کشیده ، شد عزای ذلتم

همرهم با تشنگی ها ، در کویرِ محنتم

آبِ دلچسب فرات، علقمی شاهد به ذات

نوشِ جان ستودند ، قبرم کنده بودند

***

الزمن خل یکتب تعازی ، خل یشوف الما یشوف

هبه من سبع المثانی ، حرگت اشباح الضیوف

اثنین و السبعین عانی ، طردوا اسباع الطفوف

رفرف علمها ، خیل او زلمها

دلشورو کبودند ، قبرم کنده بودند

***

مرگ با عزت شده شیدای عشقِ عاشقین

با شهادت در نبردش لاله زد خونش زمین

رمزِ پیروزی شده شمشیر حق بر قاصبین

قبرش نما شد، مشکل گشا شد

سر را ربودند ، فریاد سرودند

***

خادم اهل البیت:

جاسم ثعلبی (الحسانی) 26/07/1394

18/10/2015

نوحه واحسینا

یاورم در سختی ها با اشکِ سردم

حیرتم از ترک اسبم ، دل می رنجم

جسمم افتاده  زرو یا روی پشتم

الوداع ای زینبا با خون نوشتم

خواهرم دستم بریده دیدی انگار

ریزشِ خونش کشیده زیر آوار

عذر می خوام ، عذر می خوام

***

وقتی شمشیرم کشیدم دیدم آهش

پا کشیدم از سوارم در کنارش

روی عهدم، سنگِ دردم، مرد بارش

بی قرارم، سر فرازم، در مزارش

ساقی کوثر زلالم دل می بیند

قافله تشنه به راهم می نشیند

دو کفم از ته بریده ، بارش خون

خستگی از تن کشیده رنگ بارون

عذر می خوام ،عذر می خوام

***

بی برادر در سفر زینب ندیده

حسرت غمخواریش در دل شنیده

ای خدا ظلم و ستم خوابیده در تن

طفل تشنه خسته از پیکار دشمن

واحسینا ، واحسینا

***

جسد خفته به خون یاران چه زیبا

در کنار زینبا جوشیده دریا

خیمه ها آتش زدن، بوی عزا شد

حزن اندوه نهان بر دل روا شد

سر سردار سفر بر نیزه بردن

گریه ها با تشنگان آویزه کردن

وا اما ما ، وا اماما

***

خادم اهل بیت:

جاسم ثعلبی (حسّانی) 25/07/1394

17/10/2015

ابوذیات تاج الثبات

استقر گلبی اعلی تاج العجز واربای

اطفال الغربه شانت علی واربای

طلع بوش المشابگ شلی و اربای

ابزماط البین ذوّقنی المنیه

***

عمر خلص ادگ بالصبر والهم

تهشّم گلبی بالرکلات و الهم

یبو امهیدی عداک ابهزم ولهم

تعلّی اعلی المجد واکسب هدیه

***

اشتضن شیّب شبابی او مات فالبات

تهزنی اتچردس الصعبات فالبات

الرجوله شرعتها ابیات فالبات

حبلها اسناد للیوفی ابخویه

***

حنانک بالگلب مشهود و اشفاک

اود روحی فداک اتصیر واشفاک

اذا تبتعد علی اعناک و اشفاک

اشمالک من کبرت اتخون بیه

***

جرحت الگلب بسهامک و احس بیک

نزل دمی علی اجتافک و احس بیک

یجی یوم ابتعد عنک و احس بیک

او تشوف الیکره ایدچ بالثنیه

***

الدهر خرمشنی باسهامه و مس بی

یجلکم غصبا اردانی  و مس بی

لگه طبخی ابجدر فاخر و مس بی

یغذی الناس بعیون الخفیه

***

هلال البین دو لبنی  و هم بیه

او علی اعناده ارفعت راسی و هم بیه

فهمت اعدای من گومه و هم بیه

اترکتهم بالضلام ابکل ردیه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 25/07/1394

16/10/2015

قصیده من هو الحسین (ع)

یالتحب احسین شاورنی ابمصیرک

احسین ما راید ضرب بالسیف و اتراوی ابخریرک

احسین ما راید بچی او حافی القدم تمشی اعلی کیفک

اگعد او شاور ضمیرک

اگعد او شوف اشکثر مصدر عباداتک تخیفک

ابدی بالمعروف و انهی المنکر او نور مضیفک

احسین غصن امن الرسول او دمه طاهر

احسین مثل الگمر ظاوی ابظلمه ظاهر

احسین لعداء الرساله ابسیفه قاهر

احسین شمعه ابکل گلب یعکس ضواها

احسین معراج الامامه ابکل لواها

احسین للشیعه ذخر حامی ابحماهه

احسین دار العزه عده لا تفر بر او سماها

احسین محراب العداله او جنة الباری علاها

احسین نور امن الجلاله او لذة الدنیا طواها

احسین ما حب السواد او تکسب اموال ابعزاها

احسین ما طاف الفقیر الخاتم الیشهد هداها

احسین مرسومه ابکتابه آیه و ایفسر سواها

احسین یکرم کل مضیف الطایع اخوانه ابرداها

احسین حی اعلی الصلاة و الوحده بدموعه رواها

احسین سلطان ابکلامه اول او آخر غناها

 احسین مو عشرة محرم یکسب الخاتل شفاها

احسین مثل الشمس ظاوی امعطر الدنیا او حیاها

احسین رمضان او صیامه الروح ما طایع نواها

احسین ساحه الکل مظالم ناصر النهضه او حلاها

احسین اسوه الکل مجاهد طالب احگوگه او خذاها

احسین معمار المساجد لو بعد لازم فناها

احسین دیوان المجالس للجرح شافی ابدواها

احسین بافعالک ینادی احسین مجموعه ابنداها

احسین شمسیه اعلی گلبک وحق ربک

فسّر اعمال التضیفک

اصلح او کمل یجیرک

هذا ابن منهج امیرک

شاعر اهل البیت :

جاسم ثعلبی (الحسانی)

23/07/1394

14/10/2015

هوسات آه و احاه (+18)

آه یا نوم المشابگ حالی لو بس بالحلم

و التحبه الروح یمک غالی و ایسکر الزلم

و الشعر بیدک تنسله او بوسه بشفافه المهم

حبیته او هیضت اجنونه

***

آه یا نوم المشابگ و المطر ینزل علیک

اعلی الرمال او تحت سدره او ثمرة اسلالک بدیک

صلیه من بوسات حلگک مشتهیه او مشتهیک

مگرود الغارگ باحساسه

***

آه یا نوم المشابگ آه یا دگ الرداف

حالی حالی ابلانهایه خاص لو درب الخلاف

یحرگ الیابس بالاخضر یزهی لو آخر مطاف

یا رب استر جتنه اعلومه

***

آه یا نوم المشابگ دمر اصناف الشباب

النار مشتعله ابصباها امن المشاکل ما تهاب

ربک الینظر اعمالک اتنطر انواع العذاب

مضمومه ابموتک تلگاها

***

آه یا نوم المشابگ هل هل ابیوم العرس

عالسریر او حیل زاید فارس او یفرس فرس

بوسه بشفاف الغنایم تنطی للعاشگ درس

لو شیب هم ماینساها

***

آه یا نوم المشابگ منوه للعاشگ هواک

بوسه بعیونه او شفافه اجعلهه لمراضک دواک

والحرب و الغزل یحکم والفرح یکسب رضاک

مندوم المایرمی اسلاحه

***

آه یا نوم المشابگ یحلی بدروب السفر

اعلی الخضار او مای بارد او نایم ابراگ النهر

تحت شجره او ثمر بیها اتباوع الرش المطر

اشما تبرج تلتف بحضانه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 22/07/1394

13/10/2015

لطمیه جدیده زینب تنادی یا هلی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

وین الزمط لی اددللی / عباس وین امروتّک

حرمه او غریبه ابکربلا تقبلهه خویه ابخوتک

و الجثث یمی اممّدّه / یا علی زینب نادتک

و اماسره بین الکفر / غصبن علی گادونی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

یصعب علی ترک الجثث / یصعب علی انساکم

مابیه اعوفن خوتی / اخذونی یخویه اویاکم

متعذبه و الحر والعطش / موته و ارید انخاکم

و احسین مگطوع العنق / من شوفته حرمونی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

یا بویه مرمرنی الدهر / یا بویه عار ابثاره

کل رمح نابت بالگلب / بخیمنه شبت ناره

چا وین شیال العلم / مگطوعه منه اخباره

واحسین جثته امحمره / و اماسره ترکونی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

اجیال الامامه سیروا / الجدهم مشوا بالرایه

احفاد الرسول اتواعدوا / و ابکربلا و فایه

للشام و اطفال او نساء / حافی القدم مشایه

طال السفر ما کو عذر / وین الدرب دلونی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

وین ابو فاضل ضنوتی / وین العلم و اچفوفه

تنخاک زینب طلبتک / اخت الحسن معروفه

وین الوعد وین العهد / فک الگلب و اتشوفه

و امذبحه اعیالی او هلی / یا شیعتی عازونی

زینب تنادی یا علی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

یا دار چا وین الاهل / شالوا او ما مرونی

شبان و اسباع او زلم / و ابغربتی خلونی

یا یمه یا زهرا اعتقد / یمکن اظن ملونی

والنصر مکتوب ابذهب / بالشام هز اعیونی

زینب تنادی یا هلی / آه یخوتی سمعونــی

وین الزمط لی اددللی / بین العده عفتونی

***

خادم اهل البیت:

جاسم ثعلبی (الحسانی) 20/07/1394

12/10/2015

علی الرادود حین الاجرا ذکر اسم الشاعر امانه فی عنقه و شکرا

شعر هرمی خماسی متسع مختلف القافیه باسم حل غضبها

حل غضبها

الارض ما تقبل صلح ممن غصبها

دگت اطبول المعارک بیهه او عس عس حربها

البیض و الحمران هجمت بیهه ردمت، الحاصل ایدمر عربها

ابتلت بالغازی استمر یشرب دماها بل غزاها او ما رحم ارحم یربها

هل هلالک

بالسماء او یبرج خیالک

انت من حیدر علی کاسب جمالک

بالمضایف بالصرایف شامخ او رنّت دلالک

لا تناسی گوم واسی الحره منتظره الغضب تستر حلالک

هرول الهه

گوم ساعدها ابعجل و ارفع حملها

اسنین مبتلیه ابمرض دمرها و امعرقل رجلها

نایمه اعباد الله منهه جاها عزرائیل قابض روحها او طارد نسلهه

مطر مطرتها المصایب و الدلال العدها غایب یا عجایب حافها او راید یذلها

مو صحیحه

انچمل انعید ابفضیحه

شمم الهه الیوم هاضت منهه ریحه

فاح دخان الموده امن المجالس و الگبر یعلی ابضریحه

شمس داوی اینور خدها صافیه النیه او حنینه موطه او حلوه او ملیحه

شع بدرها

نایمه و الواوی جرها

بس حرامی مو بشریترس نظرها

چردساها او مرمراها الحاسد اودگ النطرها

او حال بیها میته و ایطالب ودیها ساکره و ایدث ثمرها

مخه عایب

الضافها ایدور الطلایب

یا نخلنه یا شجرنه ما یموت او عدنه شایب

راعی البستان غرد و الورد عطّر مضایف و انت سایب

اترفرف اعلام البشاره ابکل مناره ابدر ثمینه و البحر بمواجه ذایب

دگ صفیره

اتثقف ابعلم العشیره

لا تعاقب ناس مبتلیه ابمدیره

محتفظ بس بالمصایب عالشعب ینزل خریره

اتهوس ابطن الشوارع بالبوارع فکره مذمومه او خطیره

شفته جارک

بالحسین اکتب شعارک

و ابعلی الکرار انصحک بالنجف کمل حوارک

اتوکل اعلی الله او رسوله و ابهتاف الله و اکبر و احمی دارک

و ابو فاضل سان سیفه او جاعد ایصافح مضیفه او طیفه زارک

ما یهمنه

و الکدر ما ذل عزمنه

هل الهلال ابسلامه او گلنه صمنه

انعاید ابنور الحضاره بس فگرنه ایکر زلمنه

تفرقه او بیرق مگابر و المشایخ و الطوایف من یلمنه

شعر الهرمی ابداع جدید من الشاعر:

جاسم ثعلبی (الحسانی) 16/07/1394

07/10/2015

ابوذیات صور و ذکریات

شمر و اتگلی عگلی اویاک بسمر

الدهر وکلنی طعم اجفاک بسمر

نبت حبک ابگلبی اهواک بسمر

اشیطلعه و الطبیب احتار بیه

***

اجد حالی الطبع عندک ومر بیک

عجب گلبک صفه العرفک ومربیک

یا یوم اذکرت ولفک وامر بیک

ابسجن مسجون بس تامر علیه

***

الشبگ و البوس طبنا او مرهم النه

تعال او ضوگ حبنا او مرهم النه

العشگ والحب کتلنا او مرهم النه

لان عدنا الوفا موت او منیه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 14/07/1394

06/10/2015

سرود علی یارت هم وطن

آهوان با اشکِ سرد ، مکه باران کرده اند

رنگ و آژیرِ نبرد ، در فضا پیچیده اند

***

ای خدا یاری نبود ، ابرهه پیدا شده

در دیار مومنان ، بی خبر غوغا شده

***

مرگ و میری در مزار ، در حضور دیده ها

قاصدک بی جان هوار ، از کویر گریه ها

***

کعبه معراجِ وفا ، سنگر اسلام و دین

غرّش برق آشنا ، انتقام از قاصبین

***

علی یارت هم وطن ، دسته گل ها را ببین

ریشه ی ظلم بکن ، از دیار عاشقین

***

بندگان در خاک و گور ، بی امان کوچیده اند

بر جبین مرد و زن ، خون تر مالیده اند

***

باغ  زیبای بهشت ، شاخه ی گل زاده است

یاورِ صاحب زمان ، جان به غربت داده است

***

جاسم ثعلبی (حسانی) 12/07/1394

03/10/2015

ابوذیات شیوخ و غزاة

ضباع اشیوخ حاطتنه وسمنه

یبشرون ابکذب عزنه و سمنه

علی الجلاب عرضونه و سمنه

تخلّوا من سباع البالثنیه

***

ابنفاه او ضیج لمتنه حما النه

ابسمانه الدهر جرحنه حما النه

تعال او شیل قسمنه حما النه

ابکتر امه الینام الذل خویه

***

علی درب النودهم ماشی خطنه

ابندم سر النودهم ماشی خطنه

استمر خیط جرحهم ماشی خطنه

السبونا اجناب حط ایدک بادیه

***

عیدت بفراگ هجرک مانی عید

و ابحنان اسهام غدرک مانی عید

و الوصالک نام سترک مانی عید

اشما امر واتحاشمت خرسانها

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 11/07/1394

02/10/2015

غزل احتفظ باسرار گلبک

گلبک لا تجعله کالنهر بالصیف

او کالعطشان یشتر یشرب ابمایه

مثل مای البحر گلبک اکرمه ابروج

من یغرگ یشربه او یغطس ابرایه

لتشیله ابظرف لتبیعه سلعه ابسوگ

دره الگلب عندک و انت حمّایه

لتامن صدیج الیستغیب المات

یگص منک لحم و ایفلش الثایه

الگلب آیه ابوجودک یا غریب الشان

یضخ شریان زرعک و انت سگایه

الگلب مفتاح حبک و التریده الروح

لتجبره ابعشگ کاذب فشل رایه

بیه قصرین واحد ملجا للشمات

و الثانی مکان الربک اوقایه

او بیه بیتین یجذب کل غمام السام

او یدفع للجوامع صیت الولایه

حارس ما ینام او ینطر البستان

تنام اعضاک کلهه او الهه دفایه

خل عگلک شریک ایشاور الدلال

لان گلبک وفی لو همه وفایه

جاسم ثعلبی (الحسانی) 10/07/1394

02/10/2015

ابوذیات ارید انساک

بلاک الله ابعذاب انساک و اشفاک

او کذب ما احسب انا القاک و اشفاک

ابتعد ما ارید اصیر ادواک و اشفاک

عساک اتموت موته ابلا وصیه

***

بعد ما اصدگ ابحچیک وعوداک

کسرت ابذاتی طلباتک و عوداک

بعد لا تحسب انتظرک و اعوداک

گطعت الیاس لا تحسب علیه

***

السکن بالروح مالکهه و حرها

او تحمّل طغس باردها و حرها

الانس والجان حاسدها و حرها

الشکر للرب هداها ابیوم الیه

***

سئلت الناس یمک و انت داری

ذهب صافی جمالک و انت داری

وجودک نبض گلبی و انت داری

نسیت ابیوم یمک ضل ضحیه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 09/07/1394

01/10/2015

اغنیه لا تذب ضیمک علیه

یا ولف طوف الزعل بالک تدگ بابی

ما ارید ثوب الحزن و اتعذب احبابی

ما مات گلبی ابامل و اتچمل اترابی

ما تحس بوست محب و انت ابحضن رابی

***

یا ولف کف البچی بات ابدمع عینی

بسک جرحنی الصبر و العتب ماذینی

تیّهت بیت العشگ و ابدربه دلینی

حطنی حمامه ابقفص او لتگلی ناسینی

***

ما اتحمّل لا تذب ضیمک علیه

ما اتحمل لا تگول انه اشبدیه

لا تذمنی اتبع هواک / گلبی مجروح او اجاک

های من عندی ، من عندی ، های آخروصیه

ما اتحمّل لا تذب ضیمک علیه

ما اتحمل لا تگول انه اشبدیه

***

ما اتحمّل وانت تحرگ بالمصیر

ما اتحمّل و انت تنگرنی او تطیر

دمی ینزف من حبیب / ما اظن جرحی یطیب

و انت شابگنی ، شابگنی ، شابگنی امن ادیه

ما اتحمّل لا تذب ضیمک علیه

ما اتحمل لا تگول انه اشبدیه

***

مرمرتنی او ما شفت فرحه ابهواک

و النجوم الظهر شایفهه ابسماک

صدّگ اویاک ابتلینه / و ابصداقه اتعذبینه

بیها شربیت ، شربیت ، کاس امن المنیه

ما اتحمّل لا تذب ضیمک علیه

ما اتحمل لا تگول انه اشبدیه

***

تحرگ ابنارک او تابعنی اشترید

تسهر ابدارک او فکرک ما یفید

تتهم الناس اشجرالک / او تابع الحایف خیالک

مانی ندمان ، ندمان ، و امی الیعربیه

ما اتحمّل لا تذب ضیمک علیه

ما اتحمل لا تگول انه اشبدیه

***

شاعر الشعبی :

جاسم ثعلبی (الحسانی)08/ 07/ 1394

30/09/2015

ابیات هرم الحیاة

یا صداقه العندی منک یا کفاح

گلبی حبک عاندتنی یاک و فاح

ابغی یمک لو ردتنی یاکف اح

اخ من همک لفتنی الذکریات

***

عذبتنی او مرمرتنی او هالعمیت

جارشیتک حاسبیت او هالعمیت

اتحسدتنی او طاردتنی او هالعمیت

شنهی ذنبی او ما تدلینی الطریق

***

ما ارید

اعیون ترمش من بعید

هذا مو حب گلب مصنوع ابحدید

قصدک اتدمر حیاتی او تلبس الثوب الجدید

العمر ما دام ابخیانه و الیخون احبابه للعشره اشیفید

روحی مغشوشه ابحنانک تظهر انغام ابلسانک شفت کل سهراتی عید

هرم مسدس من ابداع الشاعر:

جاسم ثعلبی (الحسانی) 08/07/1394

30/09/2015

ابوذیات غدیریات

ارینه احلام حلوه یا غدرنه

انتصرنه ابسد کرمنه یا قدرنه

العلینه شاهد النه یا قدرنه

ابیوم النبی لاح اباید الاجواد

***

علی شاهد علینه من نسلنه

نحبه الشیعه کلنا یا نسلنه

کشفنا البه ردیه یا نسلنه

السباع او غانمه التحکم بالابلاد

***

علی عزنه او کرمنا منه بینه

ابشجاعتنه او کسبنه منه بینه

العلم والجود کاسب منه بینه

او مثل عطر النقی اسمه علی الزاد

***

من هو الرفع بیده الحید و انشاد

ابعید الخم رسم مرسوم و انشاد

العالم کله یشهد بیه و انشاد

خلیفه او نصّبه رب البریه

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 05/07/1394

27/09/2015