مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

ما غریبه ایم

خاموش کن شمع ها را

روزها ترسناک

ما اینجا غریبه ایم

من و تو جزئی از شب

بدور از روشنایی

نور سقوط کرده بر  دل دریا

بر چهره ی روز ها

و بر سنگریزه های خواهش

که بر ما رها شده

طلبیدم آنها را

چه مهتاب درخشانی

مثل جرقه

ما غریبه ایم

دیدار ها بی عاطفه و خشک

مثل روزِ بارانی

سروده هایم را کُشت

و شعر هایم را دفن کرد

ساعت در تاریکی نواخته

نُه بار یا شاید ده

از درد می نالم

می شمارم  به نگرانی ها

پرسیدم از وقت

کاش در گوشه ای از روشنایی هستم

لحظه ای بتابم در آینه ی عشقت

تو بهتر می دانی

ما غریبه ایم

چه زود گذشت لحظات

و چرخشِ پشه ها

در سکوت شب

تابیدن نور بر دل کویر

با رنگی از پاییز

نگاه نکن

چشم هایمان خسته و سرد

گوش نده

همه جا ترسناک

قلب ها خاموش و در هم ریخته

هشدار صداهای وحشت ناک 

امید وار باش

شاید برگردیم

ما غریبه ایم

چه کسی ما را به این روز انداخته

از کجا آمده ایم

که دیروزها را از عشقِ پنهان ما بی خبر است

ما را تنها بگذار

پرواز می کنیم به لحظه های جوانی

خوشبختی ها از ما گذشتند

در فراموشی به سر می بریم

کاش بازگشتی هست

به بهشت نخست

قبل از فانی شدن دلها

و قبل از نابودی عشق ما

ما غریبه ایم

جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391

 



:: برچسب‌ها: ما غریبه ایم ,
:: بازدید از این مطلب : 1738
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 30 آذر 1391
.

فرار از قفس

تو پشیمانی و من دارم می میــــــــرم

حقِ این جان دادنم ازتو می گیــــرم

تنم می لرزید مثلِ بیدِ خستـــــــــــــه

دل شکست از نفسِ تخت و سریرم

***

صبر کردم سالها بی تو نشســـــــــتم

دل شکست با مرهمت آن را نبستــــــم

شعله ور گشته به دل شعر و ترانه

این همه قول و قرارت من شکستم؟

****

لبِ مرزِ گور رفته خاطراتــــــــــــــم

نیست آرامش تو قلبِ بی ثباتــــــــــــم

درد دارم درک کن این سوز و سازم

عسلم بی من نرو آب نباتــــــــــــــم

****

تو چرا رفتی و تنهایم گذاشتــــــــــی

ای سفر کرده مگر دلی نداشتـــــــــی

این همه خاطره ها کردی فراموش

تو مگر عشقِ دلم تو دل نکاشــــــتی

***

باز گرد از سفرت من نمی تونــــم

خیلی وابسته شده مهرت به جونم

دوری تو چه عذابی در تنم شـــد

همیشه نام و نگاهت سر زبونــم

****

ای پرنده از قفس چرا پریـــــــــدی

می دونی دوستت دارم نورم ندیدی

باز برگرد سوی قلبم ای ســـتاره

مزه ی عشق و وفایم نچشیــــدی

****

مثلِ شیشه دل من شکسته گشـــــــته

نام تو با خون خود بر دل نوشـــــته

این همه شایستگی داری به جانــــم

عاشقم درک کن این دل ای فرشته

****

جاسم ثعلبی(حسّانی) 29/09/1391

 



:: برچسب‌ها: فرار از قفس ,
:: بازدید از این مطلب : 1503
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 29 آذر 1391
.

عشق در جبهه

من میرم و بازم میام ، گلتُ پژمرده نکن

خدا طلب کرده دلم ، دلتُ آزرده نکــن

***

خدا حافظ دارم میرم ، لباسِ رزمم پوشیدم

تفسیر شد خواب دلم ، جامِ شهادت نوشیدم

***

اشک نریز عروسِ دل ، داماد رنگین آمـــــــده

چه زودِ برگشت از سفر ، با دردِ سنگین آمده

***

یادم میاد در سنگری ، دل نگهبانِ این دیـــــــار

همدرد تاریکی شدم ، نامه و عکست در کنار

***

گلوله ها در آسمان ، چون شمع روشن زنده اند

همرنگِ مهتاب و بهار ، نوایِ عشقت خوانده اند

***

خروش ِ توپ و تانک را ، در دلم آزاد می کنم

به یادتم من همیشه ، تو حمله دلشاد می کنـــم

***

تو با منی هر جا باشم ، شریکِ افتخارِ جان

جسم فنا کردم ولی ، دور نشو با من بــمان

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/09/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق در جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 1786
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 29 آذر 1391
.

عشق  کشته شد

تکه ی نان ...گرسنگی... و مهمان ناخوانده

و تاریکی که روزهایش بین درختان نخل مرده

و عریانی  بر سه راهی جاده ها

با ابرویِ  نم کشیده

گرسنگان در اطرافش

سنگسار می کنند مرگ را

در زمان خوشبختی

بگو عشق کشته شد

در میان آرزوها

مثل  آشوب گشنه ها

بر روی تکه ی نان

خاموش شد چراغِ  زندگی

وفاداری قربان طمع 

بگرد به دنبالِ باقی مانده ی لشه هایش

در سپیده ی صبح دارویی را

از تبسّمی که گمراه شده در اندوه و شکایت

شبیه خوابهای نیم روزی

آه از اشکی که جاری نمی شود

ازفریاد های کم صدا

هنوز هم گریه می کنم

در شهرم

در آتشِ حسرتم

در گرمای  ذوب

مردم شهر م عشق را فروختند

مثل روزنامه  و بخورات

عشق در دلهای بی جان

 بابی گناهی در گلستان جان داد

چقدر گلها طعمه ی مرگ آتشین را چشیدند

اجساد هنوز در ذهن ها آویزان

در عطر گلابِ گل ها

عشق یک لحظه زنده شد

کشته شدند در آن خاطرات

احساس و شعور را

عشق در حفره ها و زنجیر ها مقیّد

مثل زندانی  

به خاطر رهایی شب و روزش  یکی شد

چه قلب هایی زمان شکافته   

دلها مثل سنگ  شدند

سختی در آن پایدار

و ماه خودکشی کرده است در مزارِ خورشید

جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: عشق کشته شد ,
:: بازدید از این مطلب : 1634
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 28 آذر 1391
.

طلسم

تماشا کن چه خوشحالم ، فقط با تو دلم خندیـــــــــد

ازاون روزی که تو رفتی ، نمم بر دیده ها باریـــد

***

طلسمی داری بر سینه ، مرا مجذوب خود کــردی

با اون حرفای شیرینت ، دلم بردی به صــد دردی

***

گل و باغم  شده داغون ، کلیدِ گنجِ جوییــدی

تمامِ آرزویم بود ، دلی با عشق بوسیـــــــدی

***

سرم با دعا در قبله ، و دل پیشِ تو ســــــرگردان

به طی الارض پی برده ، که بی دعوت شده مهمان

***

تو را دیدم سرِ کوچه ، به نامردی گلــــــــــی دادی

درونت تیره و غمگین ، به ظاهر پاک و دل شادی

***

تبسّم کرده دیدار از ، شعاع دید  تو پیــــدا

خجالت زده چشمانت ،توقف کرده دل در جا

***

سراسیمه به سوی من  ، دو یدی همچو آهویـــی

پشیمانی تو سر گشتی  ، کشیدی موجِ گیسویـی

***

در آغوشت شدم ناگاه ، مکیدی خونی ازنشتم

همان  جا شد مزارِ دل ، مرادِ عاشقان گشتــــم

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی)  26/09/1391

 



:: برچسب‌ها: طلسم ,
:: بازدید از این مطلب : 2233
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 27 آذر 1391
.

ای شب با من درد دل نکن

اگر به دنبالِ  روزرفتی

ای شب با من درد دل نکن

ققنوسی هستم دلگیر

به آشیانه باز می گردم

پرهایم بر موج دریاها باد نزد

و انگشتانِ روز ها منحنی کرده بغض ها را

اشک های دیروزم از خوشحالی به غارت زمان رفت

و لبهایم  در آغوشِ قهقهه های جدایی

زرد شدند

حتی یادم نیست

نمی دانستم قاصد مزارم

نور نمایان شد بر سایه ی عمر

روز هم ظاهر شد

ای شب با من درد دل نکن

ریختم شعله ی بغضم بین دو کفِ دستانت

چه دردِ عمیقی داشت

حس کردم گرمیش را

تکان داده دلم تکرار خیانت ها

حدس زدم به تو نگویم

وقت کوچ کردنم رسید

در آرزوی دور و دراز

آرزوها چقدر عمر کردند

در خیال ها رقصیدند

از  دور دست

روزگاری همچون طفل

به اشتیاقِ روزِ عیدش

کدام خوشی ؟

قلب از نو پر خون شد

ای کاش می دانستی

مثلِ روزِ روشن

روزی می آید آرزوها برآورده می شوند

می بینی به تو خیانت نمی کنم هر گز

قلب  عاشقت بود

عشقی به سر فرازی قلّه ها

ای شب با من درد دل نکن

ای کاش می دانستی که خیال ها چقدر آزارم دادند

می خندی به حسادت

خیال ها جرمی برای شاعران

پنداشتم روزی در کنارت باشم

مثل دو دوست

من گلی هستم  که خاکش را آلوده کرده

به بودی خوش طبعش

آینده ی زندگیم گمراه شد همانند تو

در فضایِ تاریک

ای شب با من درد دل نکن

ترکم کن

می فهمی درد عشق و جنون

تا بیدار کنی شبی خسته را

از دردهایم برایت تعریف می کند

ای دوست منم اولین عاشق

آفتاب همه ی زندگیم را بوسیده

عشقِ خورشید را دردلم کاشتم

او هم به من خیانت کرد

به سوی ماه تبسمی شیرین

در حالت غروب دیدم

چه بیخوابی کشیده برای رویت ماه

گفت : عاشقِ ماه شدم

تو با من درد دل نکن

کسی که خیانت کرده هجران می کند

عشق شد یک معجزه

نمی دانیم کی می آید  و همچون خواب می رود

بدون انتظار

ترکش کردم برای آسایش دلم

استراحتگاهِ دل باختگان ِ جنسِ بشری شدم

دریافتم زندگی همش یک روز و بس

هنوز در راه رفتن عجولم

با پستی وبلندی های مسیر می چرخم

بگذار زنده بمانم

حتی اگر یک روز

دوست بازی کنم مثل کودکان کوچک

بگذار احساس کنم  انسانم

مثل بقیه ی مردم

ساده اندیش و گذرا

بگذار به حلقه ی چشم سپید صبح نظر کنم

دلم را به روشنایی ببرد

شاید از دردها و تلخی ها خلاص یابم

هنوز زوده پرخاش نکن

وقت سفر آمده

بگذار دوستانت عاشقِ مهتاب شوند

در سایه ی درختان نخل

بگذار آهنگ عشق پر کند فضایِ خانه ها

در آخرین آرزوها

اگر عاشقم هستی؟

گرمی آفتاب و تکبّرش

عشق تو را نابود نکرده

عشقی که اصیل  وریشه دار

ای شب گرچه یاران جویای حالم شدند

بگو که قلبش در آسمان می تپد

بگو که به صبر شکیبای آموخته

جسمش در کویری جا مانده

و عشقش هنوز که هنوز است بیدار و در تماشاست

با بارش باران به رنگین کمان نگاه کن

او لانه اش آنجاست !

 دست رو سینه بگذار  و با تبسّم سلام کن

جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: ای شب با من درد دل نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1417
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 26 آذر 1391
.

هر روز پرواز نکن

تو آسمون می گیرمت ، هر روز پرواز نکــن

خیلی خطر ناکه دلم ، با اشکِ  غم  ناز نکــن

***

تسلیم شو ، بستم دلت ، من عُقاب و تو کرکسـی

تو اون فضای عشقِ من ، شوخی ندارم با کســـی

***

چنگ می زنم قلبِ  تو رو ، با ناخن هایِ تیز تیز

وقتی غریبه ام شدی ، خونِ دلت  واسم نــــریز

***

دلت پیشم و شکلِ تو ، روی متکا مونده بـــود

لازم ندارم جسم تو ، با حسِ دل دارم وجود

***

با سوز و آهِ  خنده هات  ، یاد نده یه قلبِ پــــــــــــیر

صد کاسه رو سرم شکست  ، برهنه پایم در مسیر

***

یادم باشه تو زندگی ، برایِ یاری زنـــــــده ام

طلبکاری تنم  ببین، لاغر و غمگین مونده ام

***

یادم باشه با دلِ سنگ ، یه طوری با پوک می زنم

تا نرم بشه واسه دلم ، جمع می کنم تو خرمنــــم

***

یادم باشه خائن دل ، تو شهر یاران کور کـــــــنم

یه میوه ی زده تو بار ، از شهرِ  دلها  دورکـنــــم

***

یادت اگر شاد ی کنی  ، از شوخی لذت  می بـــری

به دل نگیری لخته خون ، لبخندِ عزّت می خری

***

دلت کجِ  تو سینه ات ،  صندوقِ اون باز  شـــده

زرگر نشسته در کمین ، بستن اون راز شده

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 19/08/1391

 

 



:: برچسب‌ها: هر روز پرواز نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1534
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 25 آذر 1391
.

دارمی و ابودیات الحب

شایف شمع وایموع لو حرگته النار

حبک عذاب اویای مثل الجمر صــار

***

اصبری الوکت دولاب یفتر علینــــه

خافن تقشه اجناب او ینکر حچینه

***

اضحک واکلم الناس بس گلبی مجروح

الحدمن اون بجفاک یلماخذ الــــــروح

***

حگّک تون واتنوح  بثیابک الســــود

گلبی ونینه ابلیل دگ اعلی الخدود

***

شرطیت انه اعلی الروح ما تنسه حبک

لو صرت سم بحشای اجرعک واشربک

***

ادری المحبه نار او تسعر ابگلبی

حبیتک او مارید غیرک یحبّــــی

***

گلبی انجرح بچفاک ما طببیته

تانیتک اتداویه رحت او نسیته

***

ربیتک اصغیرون بامرک شفتنی

اعتازیت ارید اربای ما جاوبتنی

***

اتمنیت اصیرن طوگ ابطــــــــــــن الگلاده

و انظر هوی المحبوب او صدگه او عناده

***

طال السفر یهوای ارسل سلامـــــــک

اتواعدنی ما ناسیک او تنکر کلامک

***

صرت شاعر ابحبک وانته نایـــم

اصیرن شمس برضک و انت نایم

احب ارسل رساله و انت نایـــــم

تبوس اول صبح خدک الــــــیه

***

الگلب شاطر ابحبک و انتهینه

فجر گلبی کلامک وانتهینــه

احب اسکن اگبالک وانتهینــه

فرّجلی ترا گلبی اباذیــــــه

***

زکات النفس حبک شاهدانــــــــه (شاهدانه)

ابعذاب الفرگه گلبک شاهدانه ( شاهد آنه)

کلامک حالی جداً شاهدانــــــه ( شهد النه)

الیجرعه یشرگ ابدرب المنــــــــــــــیه

***

جاسم محمد الجابر الحسانی الساری

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دارمی و ابودیات الحب ,
:: بازدید از این مطلب : 1732
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 24 آذر 1391
.

منتظرم  همیشه

سلام سردت امروز ، آتش زده به جونم

غم به دلم نشسته ، نمی تونم بمونــــــــم

***

تو اون روزای بی غم  ،  چه وعده هایی دادیم

منتظرم همیشه،به لحظه هایی شادیــــــــــــم

***

شنیدی حرفِ مردم ، نفس عشقت همینـــــه

دلم غریبه مونده ، با درد و غم عجینـــــــه

***

برو باشه عزیزم  ، تو هم خدایی داری

دردِ دلت نگفتی ، قصدِ جدایـــــــی داری

***

دلم آتش گرفته ، از اون بهتِ کلامـــــــــــت

زخمی به قلبِ من زد ، یه تیری از پیامــــت

***

سرت سنگینه امّا ، چه حرفی رو شنیدی

دلم همیشه پاکه ، صدق و وفاش ندیـدی

***

تو موندی و حسودان ، برات نقشه کشیدن

با تهمت های بی جا ، دلِ تو را بریــــــــــدن

***

رویِ دلم حساب کن ، نشسته در کنـــــارت

مثلِ یه شمعِ کم جون ، روشن کرده مزارت

***

دو رمزِ دام  پنهان ، از گوشِ کرشنیـــــــــدم

اثر نکرده در دل ، از طعمه هاش پریـــــــدم

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/09/1391

 



:: برچسب‌ها: منتظرم همیشه ,
:: بازدید از این مطلب : 1542
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 24 آذر 1391
.

یادم باشه

تو آسمون می گیرمت ، هر روز پرواز نکــن

خیلی خطر ناکه دلم ، با اشکِ اون بازی نکن

***

تسلیم شو ، بستم دلت ، من عُقاب و تو کرکسـی

تو اون فضای کوی من ، شوخی ندارم با کسی

***

چنگ می زنم قلبِ  تو رو ، با ناخن هایِ تیز تیز

وقتی غریبه ام شدی ، خونِ دلت  واسم نــــریز

***

دلت پیشم و جسم تو ، روی متکا مونده بـــود

لازم ندارم دست و پا ، با حسِ دل دارم وجود

***

با سوز و آهِ روشنت ، یاد نده یه قلبِ پــــــــــــــــــــــیر

صد کاسه رو سرم شکست  ، بازم می بینی سر به زیر

***

یادم باشه تو زندگی ، برایِ یاری زنـــــــده ام

طلبکاری بیا ببین  ، لاغر و غمگین مونده ام

***

یادم باشه با دلِ سنگ ، یه طوری با پوک می زنم

تا نرم بشه واسه دلم ، جمع می کنم تو خرمنم

***

یادم باشه خائن دل ، تو شهر خوبان کور کـــــــنم

یه میوه ی زده تو بار ، تو سطلِ تاریخ دورکـنم

***

یادم اگر شوخ باشم ، از شوخی لذت  می بـــرم

به دل نگیرم لخته خون ، لبخندِ عزّت می خرم

***

دلت کجِ  تو سینه ات ،  صندوقِ اون بستی چــرا

زرگر نشسته آشناست ، با گیره ساییده  تو را

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 19/08/1391

 

 



:: برچسب‌ها: یادم باشه ,
:: بازدید از این مطلب : 1813
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
.

ای ستاره در دلِ شب ، تو نجابتت اسیـــــــــــــرم

مثلِ چاهی در کویری ، می دونی بی تو می میرم

***

تا سحر با تو نشستم ، مهرِ تابانت تو دســـتم

افتخارِ دل همین بود ، با دلت غم ها شکستم

***

ای ترانه در سکوتم ، تو هم اهنگِ صدایــــــــم

بمون با سازم همیشه ، پخش کن عشق و وفایم

***

روز شد رفتی دوباره ، دستی رو دستم گذاشتی

اشکِ چشمت سایه کرده ، طاقتِ دوری نداشتی

***

تو نجیبی ای ستاره ، دلمُ دیونه  کـــــــردی

از همه جا اون پریده ، گلمُ بی خونه کردی

***

می مونم به انتظارت ، تو بگو چاره ی دل چیـــســت

سبز شد چمن کنارش ، بی تو اینجا جای اون نیست

***

سرِ راهِ هر مسیرت ، گل و تابوتش خریده

گورشُ کنده نبودی ، همسفر تو رو ندیده

***

اشتباهِ دل همینه ، عاشقی براش کـــه زوده

در کنارِ ساحلِ غم ، عشقِ تو دارش نموده

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 22/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: تو نجیبی ,
:: بازدید از این مطلب : 1529
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 22 آذر 1391
.

دوّار الحب

گاعد و افکر بیک و اشلون اشوفک

گلبی انشلع من شاف شمرت ازلوفک

***

سولفلی عن دنیاک او شنهی الجرالک

گلبی اخذته اویاک و اشلونه حالــک

***

حرت شکتب واسهرنّک ، سبت واکتب شعر عنک

حرت محبوبی اریدنک ، وحگ ربّک احبّنـــــک

***

حرت واللیل ما نامه ، حرت من کثرت احلامه

حرت منّک یبو شامه ،او روحی اعلیک محتامه

***

هواک العذب احوالی، کلامک بلگلب غالــــــــــی

انشدی اشویه عن حالی ، او ریحی اهموم  دلالی

***

یا عذبه او فطر من گاع ، کتلنّی العیون اوساع

درّه عندی ما تبتاع ، عندک خبر ذاع او شاع

***

یا حلوه یطرگاعه ، نزلتی ابگلبی فرگاعــــــــه

العین الوسعه چن ساعه ، اطلبی روحی بلطاعه

***

یا نیشان جنّتنه ، یلمضویه مسیرتنــــــــــــه

او یا انغام حفلتنه ، یهلال او یضوی دیرتنه

***

یا طیره یرمایه ، انتی البلگلب آیـــــــــــــــه

اجینه الیوم مشّایه ، الروح اتحبکم اهوایه

***

یا محچال صخرتنه ، او یا ناعور ونستنـــــه

او یا دینار محنتنه ، روحک صدگ رادتنه

***

یا ورده او شتلناهه ، ابدمع عینی سگیناهـــه

ابّحر و ابّرد شلناهه ،و ابطن الگلب ردناهه

***

دوّرنه علیچ اهوای ، عبرت البحر فجت المای

انتی قصّتی وادوای ، اسمحیلی الگلـــب هذّای

***

یا میزان صحبتنه ، او یا دیوان فرحتنـــه

او یا الوان دیرتنه ، لجلچ کلهه عادتنه

***

یا هوره او بردیهه ،  لجلچ کلهه اعادیهه

هل جیمه اطر بیهه ، و الروح الچ افدیهه

***

یا نخله یگنطاره ، واعلی العین منظـــــاره

واعلی الگلب سیّاره ،  گلبچ علی ذب ناره

***

یا شلوا او مصایبهه ، یا فرگه او حبایبهه

یا چنه او معایبهه ، یا عمه او عجایبهـــه

***

حبیتک محبه اهوای ما تنوصف بکتابــــــــــی

وابگلبی عذاب اعداک ما ینوصف بمصابـــــــی

او تابعتک مثل مجنون ضل اعلی الشجر رابی

نکرت العشره یا محبوب ما صگدّت بعتابـــی

الک دار ابّطن گلبی والک بیــــــت

عدم گلبی الزمن منّک والک بیــــت

دعیتک لیله ضل عندی ولک بیـــت

اموت او لا تفارگنی اباذیــــــــــــه

جاسم محمد الجابر الحسّانی الساری/ جاسم ثعلبی (حسّانی) 21/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوّار الحب ,
:: بازدید از این مطلب : 2768
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 21 آذر 1391
.

نفسِ آخر

این چه رسمِ عاشقی رو ، دلمُ بازیچه کـــــــردی

شادی و قهرت یکی شد ، نمی فهمم این چه دردی

***

اومدی قایق سواری ، توی رودِ ســـــــرنوشتی

پارو زد مهرت به جونم ، روی موجِ دل نوشتی

***

نفسِ آخر کشیدم ، گوش دادی در تــــــرانه

جمع کردی جام مستت ،  زدی بر چسبِ بهانه

***

گوش کن دارم می میرم ، از عذابِ خستگی ها

دلم آرامش نداره ، از فروغِ بندگــــــــــی ها

***

دیگه طاقتم تمومه  ، می دونی تو بی وفایــــــــــــی

فانوسِ صبرُ شکستی ، پای شمعی در جدایــــــــی

***

توی جاده ی غریبی ، آهسته میرم و تنــــها

جمع کردم خاطراتم ، دلم آواره و بی جـــا

***

تو که سرمستِ غروری ، نشکسته دلِ سنگــت

رفتنم  واست چه ساده ، بی نشان از دلِ تنگت

***

راهِ دور و دل گرفته ، در دیارِ بی پناهـــــــم

دلم در کویری مرده ، تو نگو که بی گناهم

***

همش تقصیر تو بوده ، دل فنا کردم دوباره

تو بهم زدی نصیبم ، با غروبت ای ســــــتاره

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/09/1391

 



:: برچسب‌ها: نفسِ آخر ,
:: بازدید از این مطلب : 1680
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 21 آذر 1391
.

الگلب نصّه لگیته امترّس ابترحیــــــب

او نص الثانی من القهر اذّانــــــــــــــــی

احس النار توجر بیه من کل صـــوب

ارید اصرخ ولاکن صوتی  خانانــی

***

یا خنساء الگلب مچوی صبح بحشــــــای

شوفی الروح مشتعله و اجر بیهـــــــه

یا ساعه تتفجّر روحی من الضـــــــــیم

الدهر طگّهه و اشلون اگدر اداویهه

***

اچّم اکتاب بگلیبی بگه مســــــــــــــــــدود

ما افتح مواضیع الدهر مگـــــــــــــــــــلوب

مثل جمره او تچوی العتب فوگ الـــــــنار

احتمل حتی الگبر من جسمی ضل مطـلوب

***

سهرنه ایّام و الیال او سنین اهوای

علی درب الرساله نالت احلامــی

بگت قصة حبیبی اماسر ابتدبــیر

من فرگة سنینه کثرت انغامـــی

***

تعال اویای فک باب الگلب و اتشوف

اشکثر نچبات مدحوسه ابحواشیه

ما ناسی  الصوره او ذکریاته اویاه

ولا ناسی الصریفه او خبز باشیه

***

ارید اعتب واسولف والمن اشکی اهموم

یا هل ناس شاب الگلب من غــــــــــــیره

تفلّش بیت ابونه و الکلام انعــــــــــاب

اجه ابچاکوچه بلّم فک مسامیـــــــره

***

تمنیت الحسن واحسین والعـــباس

ابو حیدر علی یلشایل الرایـــــــــــه

یجی خیّال وایشوف الظلم والجور

و لبو صالح الیظهر بلگلب آیـــه

***

وین اسباعنه البلدین شمعه او نــــــــور

اجه وکت البراز الیوم احضرونــــــــه

سبانه البلغرب برض او سماء و المای

تحاصر بیت اهلنه ابساع الحگونـــــه

***

الطریده طاحت امن البیت و امی اتصیح

الشبّه قاومت نبتت علم بلگـــــــــــــــــاع

الهطار ایصیح یا اهلنه لفتنه الگـــــــوم

تناختله اخوته او حزمته اســــــــــباع

***

وین الغبی العاده الدین و ارکانــــــه

یضل محبوس ابحضن امی او تلولیله

یجی ریح الشمال ایهلهل امن ابعـــید

یهوس بلعبایه امحزم ابشیــــــــله

***

جاسم محمد الجابر الحسانی الساری

20/09/1391

 



:: برچسب‌ها: یا خنساء ,
:: بازدید از این مطلب : 1597
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 20 آذر 1391
.

دلم پژمرده شد از این ، تبّسم های اجــــــــــباری

همش آشفته و غمگین ، به روز و شبِ تکراری

***

تو سرمای زمستانی ، چراغِ جاده ها خامــــــــــــــوش

دو دل دارم و سرگردان ،  تو عشق و عاشقی بیهوش

***

سه عمری را سپر کردم ، دلم با یار درگیرِ

عزایِ قلبِ من فردا ، شنیدم داره می میـــــــره

***

به درگاهِ خلوصِ او ، سجودِ واجبی کــردم

رسیدم سویِ کویِ او ، چه تنهایم و دلسردم

***

چه دردی در دلم حس شد ، کنارِ خوابگاهش را

چو باران اشک می ریزد ،  فضایِ بارگاهش را

***

قدم در این مزارِ دل ، به آوازی دعا کــــــــــــردم

به روحِ پاکِ این سرور ، به عهدِ خود وفا کردم

***

چرا اینگونه خوابیدی ، ای دارویِ هزار درمان

بدون تو جهان تاریک ، برای دل و عقل و جان

***

شبی با گریه خوابیدم ، کنارِ قبر و محــــرابش

به یاد آورده ام شب ها ، صفا در شعر شب تابش

***

برو با قافله امشب ، خدا یم را به همــــــراهت

مرا معذور خود گردان ، نرفتم پای درگاهت

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 20/09/1391

 



:: برچسب‌ها: خدا به همراهت ,
:: بازدید از این مطلب : 1830
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 20 آذر 1391
.

آب کردی وصله ی روح و تنم

 

تو همانی که بریدی قدرتِ بال و پرم

تو کلاهِ مکر به نادانی کشیدی بر سرم

وای بر تو ای دلم

کاشتی دیوارِ کاذب

پنداشتی سنگِ زمرد

آب برده قبرِ عشقت

خواب خشکی را چه بیخود

وای بر تو ای دلم

غصه ها شیرین

و عشق ها پیداست

و گلِ پر خار فراون

عشقِ بی غم چو کنایه

مرده در دلِ سنگ ها

ماندنی ترین راز

اشکِ چشمانِ ترک خورده بیداری هاست

چون قطره های باران

بر زمینِ تشنگان

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 11/09/1391

 



:: برچسب‌ها: وای بر تو ای دلم ,
:: بازدید از این مطلب : 1599
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 19 آذر 1391
.

لبخندم باغبانِ گلستانت

و و جودم شاهزاده ی عشقت

تکرار خطاها

آشتی و دردها

و بدقولی  در وعده ها

خسته ام از نحیبت

پشیمانم

پاک کن عشقم از قاموسهای دلت

از عقایدِ سردت

از کلیپ های راز دار بی صدا

مرا ببخش

خیلی نالیدم

اشک ها ریختم

بارها لبخندت  از نگاهم حذف کردی

با من کنار بیا

وقت آن رسیده

همین الان

مرا ترک کن

برو

آن لحظه ای که دلم را دغدغه کردی

حس کردم حذف شده ام

با وصله های عشق پاره پاره ات

چه فرصت ها نثارت کردم

بار ها و بارها

تو یک لحظه راه تنفسم را بستی

مرا حذف کن از خاطراتت

از خیانت های پی در پی دلت

قسم خوردی تنهایم نمی گذاری

خیانت از تو دور است

ولی خواب دیدنم

همش وهم و خیال

مرا از دلت پاک کن

به این زودی

بعد از اینکه رضایت دلت با قهرم کسب کردی

در سختی ها به دیدارم نیامدی

به مزارِدردم مراجعه نکن

صخره ای بیش نیستم

زیر خروارها پشیمانی

پاک کن اسمم  ازکتابِ زندگیت

خذف شما ظلم و تظاهر نیست

می دانم قدری از وفا در دلت جا مانده

در اقیانوسِ عشقم  قطره ای بیش نیست

قسمت دادم

به ستاره ی فالت

مرا حذف کن

لحظه های زیبایم  رافراموش

تا روز گاری دور

تا بی نهایت زمان

با خطوط درخشنده ی نورآفتاب

زخمی دلهایمان بخیه نمی خورد

و پند های روزگار دخالت نمی کند

من و تو دو سنگ بیش نیستیم

در کنارِ ساحل غم

جدایی تنها  راه رسیدن به کمال

مرا حذف کن که تو ثانیه ها از دلم حذف شد ه ای

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/09/1391

 



:: برچسب‌ها: حذفم کن ! ,
:: بازدید از این مطلب : 1582
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 18 آذر 1391
.

دگ اعلی الصدر و اتوسد الصعبـــات

یلبایع ضمیرک ما الک تالـــــــــــــی

وین الغیره مدفونهاصبحت و اتلوط

ما صبن ادموعک من شفت حالــــی

***

ناسیت آنه اخیک و الرشم موجـــــــــــود

علی ظهرک رسمنه الدهر بیمیــــــــــنه

صطرته ابن الخیانه او داخ راسی ابساع

والله امن المصایب تدری ملینـــــــــــــه

***

تبعانی الفگر یفتر ورای ایصـــــــــــــــــیح

ما اعوفک یگلی ارد اهدمنـــــــــــــــــــــــک

شردت اویه الهوا الشرجی ابهجر وابنوح

نادانی الزعل وایگول اسمـــــــــــــــــنک

***

قالوا لو درککم شردت الترحــــیل

سیروا برض رب الکون مفتوحــــه

لچن حتی الارض ما رحبتلی ابساع

خلت عینی برض الطیب مشبوحــه

***

نظرت اعلی السما ردت انتچی مشعوب

ردت جنحان اطیرن فی السما العالــــی

کصر ایدی او رجلی الزمن واویلاه

خردلنی ابکراهه و انشده بــــــالی

***

الارض والسما مرسال العتب ودیت

لیش ادروبهم سدوهه بلفرگـــــــــه

ما خلوا اطیور الجوا تحومی اهناک

اشکثر اگلوب من الزعل محترگـــه

***

یمن ریتک زمانی بل بحر غرگان

بحر ممدود واسع مااله تالــــــــــی

لا یاجد الینجی من ضجیج المای

تضل امدد اعلی الروج یا غالی

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 17/09/1391

 



:: برچسب‌ها: بایع الضمیر ,
:: بازدید از این مطلب : 1714
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 17 آذر 1391
.

ناز نکن دلم گرفته ، در عزایِ رفتنــــــت

خاک کردم خاطراتت ، بی اثر برگشتنت

***

دلم در سوگش نشسته ، برو راهت و بگیر

از دیارم دور شدی تو ، جای دیگه شد اسیر

***

شدی مثل یه ستاره ، آسمونت تب کشـــیده

زیرِ ابرِ بی بهارم ، از غروبت غم خریده

***

نمی خوام پیشم بیایی ، برو ابروهات و پر کن

دلم با تنهایی جور شد ، با غریبه ها تو سر کن

***

بی نیازم از ترحّم ، دلِ من آغــــــوشِ دردِ

تو ستمکاری رفیقم ، آسمونت خیلی سردِ

***

تویی سنگربانِ دشمن ، دیدبان و سر بداری

می شمارم طعنه هاتُ ، واقعاً تو بی بخاری

***

از لوحِ چشمایِ وجودم ، خط زدم نامت همیشه

نمی خوام یادت بیارم ، باز گشتِ تو نمیشـــــه

***

تو قشنگی مثل خورشید ، کاشتی عشقت تو جونم

ولی ترست از فرشته ، سایه اش تو آسمونـــــــم

***

همیشه درگیر عشقت ، سال ها تو  غم نشستم

تو مریضی های دردت ، به کسی چیزی نگفتم

***

می مونم تو کاخِ قهرم ، بتِ هر عشقی شکستم

عاشقِ نامت همیشه ، درِ چشمات و نبســـــــتم

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 12/09/1391

 

 



:: برچسب‌ها: ناز نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1802
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 17 آذر 1391
.

طویت الدرب قاصداً لــــرویتکَ

و باشرت الجمال فی هـــــــواکَ

تمرمر قلبی فی فراق حبـــــکَ

سهرت لیلی معتذراً مـــــن اذاکَ

غرد اذان الفجر و انا بذکرکَ

نسا ذکر السحور و ما نساکَ

***

الگلب مشتاق الک یسمر و اجیتک

ابنار الگلب نورتک و اجیتـــــــک

گمر و اینور بفراگک و اجیتک

تضوی الروح من اتمر علیــــــه

***

شکراً یلمعزب و انعم الــــــــــله

ابشفاء و ابرزق سرنه و انعم الله

علی الخاین جهنم و ان عم الـــــــله

یضل آخره او دنیا ابلا هویـــــه

***

رد من ابوصافی

یا گمر یضوی ابسمانه والک خــــال

او حبک الجنن اگلیبی والــــک خال

الک صاحب واخو حاضر والک خال

یا جاسم امحمد مر علــــــــــــیه

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/09/1391

هدیه الی ابوصافی فرهاد الصرخی ابن المرحوم فرهود

 



:: برچسب‌ها: موال و ابوذیه زیاره الصدیق ,
:: بازدید از این مطلب : 3524
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 16 آذر 1391
.

قسمت میدم به جونت ، آتیشم نزن دوبــــــاره

می میرم درونِ عشقت ، با غروبت ای ستاره

***

روزها بی تو چه دردی ، دلِ مظلومم کشیده

توی باغِ زندگی رو ، شبی آرامش ندیــــده

***

بی تو رفتن در سفر رو ، دل به تنهایی نمیره

لذتی نداره گردش ، در غم و غصّه اســیره

***

بیا با عشقم صفا کن ، مثلِ قصری در بهشــــته

می گذره روزت به شادی ، در بهارِ سرنوشته

***

لیلی مجنونت شدم من ، نرو در قلبم نشستــــــــی

می دونم حرفت یکی بود ، شادیِ دشمن شکستی

***

آشتی کن دارم می آیم، با دلم جوری وفا کن

غم و غصه و فریبی ، از دلت جونم جدا کن

***

تو یه دسته شاخه گل رو ، دل و گلدون شاد کردی

در هوای سرد و برفی ، عشقِ دل آباد کـــــــردی

***

قول میدم در کنارت ، لحظه ها دردت به جونم

می پرستمت عزیزم ، بعد از آن عشقِ درونـــم

***

شب وروزم دل به یادت ، لحظه ها خوابش  چه سخته

عید و جشن و شادمانی ،  تو دلم تابش نرفتــــــــــــــه

***

پاشو وقتِ دلربایی ، با عسل زخمم دوا کن

سال ها دوری کشیدم ، با وصالت دل صفا کن

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/09/1391

 



:: برچسب‌ها: قسمت میدم ,
:: بازدید از این مطلب : 1599
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 16 آذر 1391
.

من هو هذا احسین تفدیله الرواح ، حبته اقلوب البشر و اتناشده

ابعالم الّی الظلم اشتد و القتال ، ابغیر عید الناس کلهه اتعایــــــده

***

لا تناول کاس خالف صحّتک ، روحک افدیهه تستشهد لل امیـــــــــر

هل صدور الّی دعاهه الحزن دوم ، ابکربلا ملیانه تلطم فی المــسیر

***

ابکل محرّم هل و جوه اتجمّعت ، الالم بگلوب الصحابه مشتــــــــــــــعل

ابشاطی بحر الظلم صاحت یا حسین ، ابحبّه و ابجسمه هوانه منفعــــل

***

ابعالم المحتشد ظلماً و اعتذار ، قطع راسه صار فدیه للــسلام

هل امیر الحبّته اسیاد العرب ، السلّم الروح ابوفاء ابحب الامـــام

***

معنی:

این حسین کیست که همه جان را فدایش می کنند ، عاشقانه مهر آن در دل جدایش می کنند

در جهانی که ستایش کرده افعالِ ستم ، قلب ها آشفته و چون گل صفایش می کنـــــــــــــند

می نخور میخانه ها در بند احکامِ خداست ، می شهادت انتظارِ دل فدایش می کنـــــــــــــــند

عاشقانه در حرم را سینه ها زرینه شد ، از درد و غم در کربلا سنبل صدایش می کنـند

در عزاداریِ شب ها مجلسش شوریده امّا ، داغ در دلها نشسته جان ندایش می کنــــــــند

ساحلِ دریایِ هستتی واحسینا خوانده شد ، از دل و جسم و محاسن شب نمایش می کنـــند

داغ دلها در جهانی که سرا پوشیده ظلمی ، فدیه ی قطع سرش را با خدایش می کنـــند

همه دلبندِ محبت عشقِ آن شاهِ عرب را ، عاشقانه جان سپردن در وفایش می کنـــــــــند

 

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 15/09/1391

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: واحسینا ( سروده فارسی و عربی) ,
:: بازدید از این مطلب : 1575
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 15 آذر 1391
.

یک ستاره نور زد در آسمان ، دور زد یک تابشی در این جهان

مختار جوشیده به نام اخذ ثار ، مردِ زیرک پاک کرده این دیار

از یاورانِ حضرتِ آل علی ، بر ظلم و عار و قتل پوشیده دلی

مدتی زندان برفته بهر فکر ، یاور ایمان و شب بی خوابِ ذکر

الخلاصه شورشی کرده به تاز ، همه در دعوت ایشان سر فراز

اثرِ ضربِ زیاد بر صورتش ، ماند بر چشمش اثر از دعوتش

هدفِ او محو استبدادِ شام ، از قاتلان با عدل گیرد انتقام

با شعارِ یا لثارات الحسین ، کشت و کشتارِ یزیدان در کمین

اکثرِ یارانِ او ایرانی اند ، لشکر سرخ حسین را حامی اند

عدل و دادش  ماه شد در لشکران ، کشت سیصد تن از آن کفرِ  جهان

عمرِ سعد و حکیم ابن الطفیل ، شمر ذوالجوشن خولی در سبیل

منقذ ابن مره و ابن سنان ، حرمله حجاج و بن خارق چنان

کشت و تار و مار کرده قاتلان ، هر کسی شمشیر زد بر  دلبران

سرِ شمر و عمر ِ سعد را برید ، در کنارِ قصرِ خود جانانه چید

آنکه سر تاجِ امامت چیده است ، ابن سنان از گردنش ببریده است

قطع کردند بند انگشتانِ خویش ، چون بریدند دست با پاها به تیش

تنِ زنده را به دیگ انداختند ، سرخ کردند شعله ای افراختند

قطع کردند تن خولی صبحگاه ، جسدش در آتشین سوزد به کاه

کلبی دردِ قطعِ انگشتان چشید ، چونکه تک انگشتِ مولا را برید

حرمله و صله به وصله پاره شد ، در همین نادانی ها آواره شد

قاتل عباس حکیم ابن الطفیل ، تیر باران گشته مرده چون ذلیل

............................،...........................

جاسم ثعلبی (حسّانی) 13/09/1391

در اینجا خاتمه ی سروده های جنگ طف اعلام می نمایـــــــــــــــــــــم

از همه ی دوستان که در کلبه ی عزاداری دلم حضور پیدا کردند

تشکر و قدردانی می نمایم و امید وارم  آرزوهای به حــــــــــــــــق

همه ی عزاداران  برآورده شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود .

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طفِ 20 انتقام از قاتلانِ امام حسین علیه السلام توسط مختار ابن عبیده ثقفی ,
:: بازدید از این مطلب : 1632
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 14 آذر 1391
.

آغاز شد سلسله ی زشت یزید ، در چهلم هجرت از شامی جهـــــــــــــــید

تا صدو سی ودو هجرت مانده است ، پدر در سختی یزید را  خوانده است

فردِ بد نامی ولیعهدی گزید ، نورِ پاکِ مرتضی مهتابی دیـــد

در پی قتل و ستم های زیاد ، گم شده شاربِ خمری در عناد

با معاویه ی دوم دست داد ، در ظلمِ خود با مهرِ نیکان در فتـــــاد

تا رسیده حلقه مروانی به دست ، آل حمار بر سرِ کرسی نشست

منقرض شد سلسله کم کم چو دید ، قیل و قالِ آل عباسی شنید

ابو مسلم در خراسان یاد باد ، با ابو العباسِ سفاح دســــــــت داد

لشکری از این بلاد را جور کرد ، قهر و قمعِ آل حمار دور کرد

جنگِ سختی حق و باطل شور شد ، قدرتِ آلِ امیه کور شـــــــــــد

ابو  مسلم بر لشکرِ ظالم دوید ، ثارِ قتلِ الحسین از آن کشــــــــــــــــید

لشکرِ مروان عقب گر کرده است ، سوی کوفه یک شکستی برده است

همان جا  عباسیها در گیر شد ،  بارِ دیگر با شکست دلگیر شــــــد

کول کرد باقی یاران در گریز ، دو شکستی خورد ناگه در ستیز

جای خوابِ ابدی در مصر دید ، عاقبت با تن به ذلت را کشـــــــــید

همانجا در مصر مانده بی زبان ، بعد از اینکه کور کرد چشمِ جهان

بسته شد سلسله بدنامش زمان ، بوی خون آشام کشیده در جـــــهان

لعنت او بر ابو سفیان و آل ، از معاویه نمانده یک ســــــــئوال

در حسودی سوخت با درد و فغان ، قدرتِ آل نبی پوشیده جان

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 

12/09/1391 سروده ی بعدی جنگ طف 20

انتقام از قاتلان  امام حسین (ع)

 



:: برچسب‌ها: جنگ طف 19 انقراض سلسله ی بنی امیّه ,
:: بازدید از این مطلب : 1461
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 13 آذر 1391
.

صفت مثل الدفنته قصّتی اویاک

او شفت نچبات من عندک کثیره

من یوم الّی شفتک صعب ملگاک

اذا اطیعک اظن گلبی تغیـــره

***

دریتک حید بلمیدان طبّیـــــــــــــــت

او دریت اصل او فصل ذاتک عجیبه

علی و اسمک یهز الگاع بلطـــــیب

تونّس گلبی من باشر حبیـــــــــــبه

***

یجوز اهوای اسامی اتروح من بالک

اویجوز الوکت ما یرحم بعد حالـــک

یجوز اتنکره بلکلفات من شالـــــک

احزن لگلوب الوفایـــــــــــــــــــــــه

***

یجوز اهوای تنسه اصحاب من بالک

و لاکن لا تناسی البلصغر شالــــــک

مثل ورده جمیله او گاعد اگبالــک

تچیله لو طاح ابحـــــــــــــــــــبک

***

یحسانی الجرح غمّگ و ما طـــــــاب

ترکتنی او ما شفه جرحی و ما طاب

بعد ما اوصل الدارک و ما طـــــاب

اذا ما تجی او تگعد بلثنــــــــــــــیه

***

خالک دوم علی طیبات ســـــاری

افتخر بلغیره من اتگول ساری

یضل مدفون تحت الگاع ساری

اسمکم صعد لحدود الثریــــه

***

جاسم محمد الجابر الحسانی الساری

جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: باب عتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 1667
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 12 آذر 1391
.

عرش کفر در شام طبلش شادمان ، بی ثمر سر می برد گل باغبان

قیل و قال در شهر مهتابی شده ، جشنِ برد و باخت شب تابی شـــده

ساقیان با جامِ شیدایی زدند ، عارفان با تارِ دل پایی زدنـــــــــــــــد

خشک و تر در آتشِ مست و خمار ، سوخت مهرِ عاشقی در پایِ دار

جایِ پایِ دل چراغانی شده ، پندِ پیروزی چو بریانی شـــــــــــــــــده

باز گشته کهکشان در آسمان ، نور تابیده به دل گردِ جــــــــــــــهان

قاصبِ تختِ پیامبر  در کمین ، خواست حق مهجور گشته در زمین

جایِ محرابِ علی سبزینه شد ، با ظهورِ ماهِ حق دیرینه شـــــــــــد

گویا سلطانِ گرفتاری و غم ، از خوارج دعوتی کرد و ســـــــتم

قصد پوشیدنِ جنگ و تار و مار ، جمع کرده جمعی ملحد در کــــنار

روی کرسی از طلا بنشسته است ، به کتاب و سنّتی دل بسته است

در کنارش آیة الحق فخر شد ، ارتشِ شوریده اش چون زهر شد

با تلاوت سخنی آغاز نمود ، قصدِ خاموشی دلها پر گـــــــــــــشود

گفت بسم الله همان رب سماء ، گفت سجاد  رو به کعبه دل نـــــــــــما

پا شده سجاد با عدل و دلیل ، کرد تفسیرتمیزی بر مقیــــــــــــــــــــــل

وقتی در تصلیه حکم آید پدید ، پا شده سجاد بر قهرش پــــــــــــــرید

گفت  ای سکران دنیا و زمان ، هاشمی ها را فنا کردی بـــــــــــــــــــــدان

ریشه ی حق در زمین تابیده است ، نام سرور در دلش جوشیده است

آن امینِ این جهان جدِّ من است ، آنچه در دریا صفا مدِّ من اســــــــــــت

از پیامبر زاده ی زهرا ی نور ، علی پرچمدار قرآن در سحــــور

رنگِ دریا آسمان آبی نمود ، حبِ ایمان در فلک جبهه گشـــــــــود

سرِ عشقِ کرسیت خونریز شد ، با حسین وفاطمه تبعیض شد

تا نهایت حرف دل را گفته است ، توی ذهنِ هر مخاطب خوانده است

آزاد شد مهرِ امامت در زمین ، فاجعه شد از پیام بن حســـــــــین

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  11/09/1391

 سروده ی بعدی انقراض بنی امیه با من همراه باشید متشکرم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 18 سخنرانی امام سجاد در مجلسِ یزید ,
:: بازدید از این مطلب : 1441
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 12 آذر 1391
.

در اسارت سربه داران رفته اند ، همچو باران دربهاران رفته اند

دل شکسته در رهی با درد و غم ، زیرِ بارِ کفر و استبداد و غـــــم

لشکرِ پر ادعا با داد و زور ، همرهی کردند اسیران جــــایِ دور

در تماشا آمدند دل های تار ، کاروانِ دل اسیران در مــــــــــــــــــزار

یادشان رفته حسین فرزندِ کیست ، یادشان رفته پیامبر گفته چیست

عدل و داد  مهربان پوسیده شد ، ظلم و بیدادِ یزید جوشیده شـــد

همه در زنجیر و شلّاق و دمار ، جسم ها تاول زده از نیشِ مـــــــار

ناله های یاوران طعنه شده ، بر طنینِ خنده ها فتنه شـــــــــــــــــده

سر و تاج ابن علی بر نیزه رفت ، عزّت و عزمِ اسیران را شکست

پیشگامِ راهیانِ نور بود ، ناظرِ آه و نحیب از دور بـــــــــــــــــــــــود

زینب و اطفال وسجاد و عیال ، در مسیری سخت بی حرف و سئوال

قافله در کوچ دشمن رفته است ، در پیش گویی ها پیامبر گفته است

مشکلِ راه و غذا و خستگی ، ظلمت و درد و عذاب و بندگــــــــــــــی

در تماشا شهرها غمخانه دید ، خارجی ها خواند اسیران را یزید

آنکه می داند که زینب روح دین ، پای می کوبد زقهرش در زمین

عاشقانِ راهِ حق تبلیغ کرد ، جای جایِ شهر ها تشویق کــــــــــــــرد

زینب و سجاد خوش باور شدند ، بر تاج و تختِ کفر درد آور شدند

با صبر و دانایی و چیره در مسیر ، پرتاب کرده تیر حق دختِ امیر

سرِ سید الشهدا تعریف کرد ، باز تابِ قتل طف توصیف کــــــــــــرد

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/09/1391

سروده ی بعدی جنگ طف 18 سخنرانی زینب و امام سجاد در مجلس یزید

با دل همراه باشید اجرتان با خدای حسین

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 17 اسراء در راه شام ,
:: بازدید از این مطلب : 1419
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 11 آذر 1391
.

ابن سعد غرّید و میدان بان کرد ، ختمِ جنگِ طف سریع اعلان کرد

دسته از اطفال در ظلم و ستم ، مادرانی کوچ کرده در الــــــــــــم

پسران از ترسِ کشتار یزید ، ول شدند در دشتِ کفّار پلیـــــــــــــد

تک سواری دیده می شد در کنار ، ساجد دل ها شده در پشتِ کا ر

یک زنی چون شیر می غرّد دلیر ،  در صفوفِ اسرتِ آل امــــیر

همه گریان همه خسته از جفا ، رفته اند آن قافله از دل جـــــــدا

روزِ سختی بی حسین شب کرده اند ، هر دو در این دردها تب کرده اند

باز دید کفر از اهل و عیال ، قاصدک در ذکرِ آن گفته ســــــــــــــــــــوال

بی احترامی با اسیرانِ نبرد ، سر حسین بر نیزه بردن خیلی درد

زینبان تا شام برهنه رفته اند ، نعلِ پای خویش کهنه کـــــــرده اند

قافله می چرخد وچرخش عجیب ، مثلِ دوستی مانده بی مکر و فریب

ابن سید المصطفی را کشته اند ، بهرِ پول و جاه آن سر برده اند

عائله سجاد و زینب اسیر است ، سکینه شیر زنی بی نظیر است

اولین شب در غروبی آمدند ، همه با درد و نحیبی دل زدنـــــــد

اولین شب نیست عباس و حسین ، بر ترک زین جوشید زین العابدین

صبح شد سر کاروان راهی شده ، نزدِ چشمان مستند گاهی شــــــــده

شب به شب اخبار می سازد فریب ، اولاد زهرا کرد تشبیهش  غریب

ماندند در راه با ناله و غم ، افزون شد در جیب ملعونان ســــــــــــتم

 

جاسم ثعلبی (حسّانــــــــــــی) 09/09/1391

سروده ی بعدی جنگ طف 17 اسرا در راهِ شام

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 16 شامِ غریبان ,
:: بازدید از این مطلب : 2018
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 10 آذر 1391
.

یزله ی شادی به خوبی آمده ، با صدایِ پای کوبی آمـــــــــــــــــــده

تیز رو  تابیده آن اسبِ حسین ، شیهه می زد در فضایِ مخلصین

نزدِ زینب رفت و اشکایش فتاد ، خبری از جبهه در قلبش نهاد

داد زد زینب حسین جانم کجاست ، اسبِ داداشی بگو دل در فناســـــت

دستِ خود بر زین نمود بهرِ وصال ، لا به لایِ تپه ها گشت این  جمال

حورا می گرید و می نالد خدا ، وقتی دیده جثه اش  از سر جـــــدا

لعنتی ها سر حسین را برده اند ، بهرِ ابن ازیاد دعوت خوانده انـــــد

گریه زاری در مسیرِ مطلعش ، همه جا پر خون گشته مصرعش

کوفیان شادابِ پیروزی شدند ، زینبان با ناله خود سوزی شدند

بست چشمانِ سفر کرده درود ، از خیمه گاه فواره شد آتش و دود

تا  رسیده در کنارِ خیمه گاه ، دید آتش می گشاید پرتگــــــــــــاه

قوم بد کرده ستم بارِ یزید ، مزه ی تلخی به زینب ها چشــــــــید

اطفالِ مسلم از لهیبِ روزگار ، پای بگشوده به راهی در فرار

هر کدام در سرزمینی پا نهاد ، موجِ دیدِ کفر بر ساحل گشاد

یکایک در زیر سم ها له شدند ، در غروبِ آفتابی مه شدند

دو تا از فرزندِ زینب ناپدید ، وقتِ آتش زدنِ خیمه شنیــــد

یک طرف هلهله شاد و رقص بود ، یک طرف ناله و فریادی گشود

زنجیر بستند عابدانِ جاودان ، در سفر رفتند به شامِ دشمــــــــــنان

 

 

منتظر سروده ی بعدی جنگ طف 16 شامِ غریبان

 

جاسم ثعلبی (حسّانـــــــــــــــــی ) 08/09/1391



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 15 آتش زدنِ خیمه ها تو سط لشکر یزید ,
:: بازدید از این مطلب : 1904
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 9 آذر 1391
.

خواندم در کربلا ظلم و ستم ، از سرودن درد می پیچد دلـــــــــــــــــــم

اشکِ چشمم رود جاری می شود ، بر دوش خسته همچو باری می شود

قصه ی تنهایی  در جنگِ حسین ،  انتقامِ واضح از جنگِ حنیــــــــــــن

وقتی نورِ ساقی ها خاموش شد ، سرورم در حمله اش بی هوش شد

قطع کردند دو کفِ دستِ دلیر ، تیر کوبیدند به چشمِ آن وزیــــر

چند نیزه سینه اش را باز کرد ، روح ابو الفضل با حسین پرواز کرد

مشغولِ نالیدن شده در احتضار ، جان فدا کرده دلش با افتخــــــــــــار

دودِ عنبر در هوا پیچیده شد ، بویِ ابنِ فاطمه جوییده شــــــــــــــــد

هر که هستی قسمت دادم به دین ، سر نبر تا بو کنم جسمِ حسین

الخلاصه درد و زاری شد زیاد ، اهل حق در ناله و دشمن چه شاد

روحِ عباسِ حسین پرواز کرد ، گریه و زاریِ زینب باز کـــرد

کودکان در خیمه جوشان آمده ، در نهایت جسمِ بی جان آمــــــده

دشمنش بازویِ عباس را برید ، ابو الفضل به آرزوی خود رســــــــــید

با حماسه عذر خواهی کرد ز دست ، در بغل داداش خود را چشم بست

ابنِ زهرا یاوری مصلح ندید ، ناله های تشنه ی اطفال شنید

گفت زینب جان حمایل را بده ،  مشکِ آبی  با وسایل را بده

جانِ من خواهر همان سجاد را ، در غروبم عدل یار آباد را

دردِ من سکنه و اطفال و عیال ، رهبری کن عائله جانم ننال

شیر زن باش خواهرم در سفرت ، وقت دیدارم جهانِ آخــــــــــــــــرت

اشک ریزان  به تن کرد جامه ی جنگ ، با شجاعت دل اسیرِ دردِ سنگ

با وداعش قلبِ خواهر شد حزین ، ای مسلمان عشقِ زینب را ببین

سایه کم کم در ظهور آمد پدید ، سرور میدان دلِ دشمن رسید

شیر جوشان قاصدِ جنگ آمده ، با سر و جان در پی مرگ آمده

ساعتی در میمنه دل شد پدید ، لحظه ای در میسره سرها برید

خیلی از کفار با طعنش فرود ، سوز داد اجسام در آتش و دود

جبهه ها از ضرب سیفش الفرار ، ابن حیدر چون علی در کارزار

حدسِ دشمن هان علی ظاهر شده ، سیفِ ذوالفقارِ خود ماهر شده

ترس دارند از علی در قهرِ باز ، فرصتِ قتلش شده وقتِ نـــــماز

جمع کرده جبهه ها در یک مسیر ، می خروشد بر ستم میدانِ شیر

خشک شد حلقومِ سر دار از عطش ، خون می بارید نم نم از سرش

لحظه ای یک سایه جوییده کنار ، یک نفس را تازه کرده در مزار

ناگهان با مکر صد تیر آمده ، جسمِ پاکش طعن شمشیر آمــــــــده

روی شمشیرش دلیرم تکیه کرد ، وسطِ میدان پریشان در نبرد

ساعتی پیچید از درد و الم ، با خدا راز و نیازش درد و غـــــــم

شمر آمد ضربه ای زد در سرش ، جرقه ای زد قلبِ نازِ دختــــــرش

در زمین افتاد دو سر بالا نهاد ، سویِ خیمه گاه دو چشمش را گشاد

دل به دلبندِ خودش تسلیم کرد ، انقلابی در جهان تنظیم کـــــــــرد

روحِ او با روحِ یارانش دوید ، در بهاری سبزگل هایش کشیـــــــد

 

جاســــــــــــــــــــــم ثعلبــــــــــــــــی (حسّانـــــــــــــــــی) 07/09/1391

سروده ی بعدی جنگ طف 15  آتش زدنِ خیمه های امام توسط لشکر یزید

با من همراه باشید و اجر ببرید که در قیامت حسین یاور شیعیان اســــــــت .

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 14 شجاعت و حمله ی امام حسین (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 1389
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 8 آذر 1391
.

کوفیان دل هایشان چون سنگ شد ، اخذ بیعت از حسین کم رنگ شد

کوچ کردند شاهدان با افتخا ر ، رسم کردند گنبدِ عشق و مـــــــزار

هر کدام با خاطره دل باختند ، قله ی پیروزی زیبا ساختــــــــــــــند

زخم کردند ارتشِ سرخِ یزید ، اعلان کردند صفتش دیو و پلــــــید

دلِ سجاد از خطر آگاه بود ، از نیک مردان با پدر همراه بــــــــــود

در کربلا عابد چه بیماری کشید ، سویِ بابایش به تنهایی خـــزید

گفت آماده شدم بهرِ نبرد ، طاس و شمشیری بده جز من نگـــــــــرد

ما دوتا ماندیم و میدان و جهاد ، رخصتی ده تا بکوبم آن عنــــــــــاد

درد دارم از مریضی خسته ام ، راهِ چاره در ستیزی جســــــته ام

جان زهرا راه را بر من گشای ، دلم جوییده صفا با آن خــــــــدای

زود آمد عمه با آه و فغان ، در اسیری مردِ دل با من بـــــــــــــــمان

این همه اطفال قاصر در سفر ، تک و تنهایم  مسیرم پر خطــــــر

ریخت از غم اشکِ زین العابدین ، گفت ای زینب ستمگرها ببیــن

دور تا دور حرم دیوار و دود ، قصدِ جان پدرم خواندند چه زود

با شهامت سوی میدان پا نهاد ، عمه اش غش کرد و سر راهش فتاد

وصفِ صحنه در سرودن خیلی سرد ، کاش بودی نزدِ میدانِ نبرد

مصحفِ قرآن حسین را باز کرد ، سوره ای از متن آن آغاز کرد

انما الارض ترثها الصالحــین ، ما سکنها غیر ناس العابدیــــــــــــــن

جان دل با عمه ات ماندن صلاح ، سر زمین بی ما نمی شد در فلاح

وقتی جان می دهی در راهم شهید ، بی تو بابا بوی نسلم ناپدیــــــــد

آن تویی فانوسِ دیدِ شیعیان ، بی پدر سجاد می لرزد جهـــــــــــــان

می رسد مهرِ امامت دستِ توست ، با دعایت راز کن عشقِ نکوســـت

 

جاســــــــــــــــــــم ثعلبــــــــــــــی ( حسّانـــــــــــــــتی) 06/09/1391

منتظر سروده ی بعدی جنگِ طف  14  شجاعت و شهادت امام حسین (ع)

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 13 شجاعت و حمله ی امام سجاد (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 1285
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 7 آذر 1391
.

وقتی گلهای صحابت چیده شد ، نورِِ نابِ هاشمی تابیده شـــــــــــــــــــد

ابو الفضل با همقطاران آمده ، رمز حمله کوی آنــــــــــــــــها در زده

سه جوانِ آبدیده دعوتند ، پیشِ عباس پر بها در ثروتــــــــــــــــــــــــند

صف شدند در وادیِ  جنگ و جدال ، رجز دادند زبده را ماندن محــــــال

ابو الفضل یاران خود تشویق کرد ، سوی جبهه جان به کف تبلیغ کرد

جعفر و عون چون گلِ شب تاب را ، آقا عبد الله گلی در قــــــــــــاب را

پیشِ سردارِ شهیدان گفته اند، در وداعِ سختِ میدان رفــــــــــــته اند

خواندند اعراض کردند درس ها ، با حسین افراز کردند تـــــرس ها

ساعتی نوحه و دلداد و عتاب ، در نفس پیچیده نورِ آفتــــــــــــــــــــاب

با شجاعت سویِ کفر راهی شدند ، بینِ جیشِ کفر چون کاهی شــــــدند

سی هزار شیطان کجا سه تن کجا ، سر بریدند در توانی از وفــــــــا

کوفیان یارانِ دل بازیچه کرد ، دلِ پر شورِ حسین دل پیچه کـــــــرد

چون درختِ میوه رس دل داده اند ، از بلندی رو زمین افتاده انـــــــد

قاصبان در جسمشان تمثیل کرد ، همه اعضای سه تن تنزیـــــــــــــــل کرد

نورِ حق در آسمان تابش نمود ، ابو الفضل با بیرقش جبهه گشـــــــــــــــود

باز کرد جمعیّت و شمشیر به راه ، در زمین باریده دل های سیــــــــــــــــاه

دو هزار کوبید زمین را فرش کرد ، خیلی از کفار فرار از عرش کرد

کوی اخوان ناگهان جوییده است ، همه را در یک مکان پوشیده اســـــــت

درد و ناله غصه و غم نم شده ، از دوری یاران  تو دل ماتم شـــــــــــــــد ه

دلِ عباس را از همان لحظه تپید ، وقتی عون و جعفر و عثمان ندیـــــــد

 

جاسم ثعلبی (حسّانـــــــــــــــــــی ) 06/09/1391

سروده ی بعدی جنگ طف 13  شجاعت علیل کربلا

امام سجاد علیه السـلام   جزاکم الله خیــــر الجزاء

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگ طف 12 شهادت برادران ابو الفضل (ع) جعفـــــــــــر و عـــــون و عثمـــان (عبد الله ) ,
:: بازدید از این مطلب : 1601
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 6 آذر 1391
.

روزِ دهم روزِ پر آشوب و درد ، روزِ درگیری و سختی در نبرد

یاورانش  قطره در دریایی دید ، جمع کرده شیر درنده یزیــــــــد

در نمازِ صبح یاران جمع کرد ، در دلِ شب دردِ دلها قمع کـــــــرد

عاشقان را خوب تصفیه نمود ، در گلستان راهِ آزادی گشــــــــود

شرح داده قصه ی جنگ و ستیز ، قلبِ خسته کوفته فردِ مریض

قهر در جنگِ امامت شد معاف ، راهِ جان دادن گرفتند بر خلاف

هفتاد و هفت شیری به میدان خوانده شد ، ترس و وحشت از ته دل رانده شد

زهیر ابن القین  در میمنه ماند ، ابن مظاهر اسدی میسره خواند

پرچمِ خود را به داداشش سپرد ، ساقیِ کوثر از آن غصه نخورد

جیشِ دشمن همچنین یک جوری دید ، از زبانِ کافران کم کم شنید

عمر حجاجِ تمیمی در یمین ، در یسارش شمر ذوالجوشن کمین

ابن سعد در وسطِ میدان نشست ، روبرویِ ابو الفضلم کمر بست

کوفتند یارانِ دل وقتِ نماز ، ارتشِ صدها هزار با برگ و ساز

چند یاور به شهادت رفته اند ، اولین اشهد نابی گفتــــــــه اند

کوفیان آغاز کردند جنگ طف ، حرمله فرمان داده وا اسف

قلبِ اصحابِ حسین دلخون شده ، از فشارِ گرگ ها داغون شده

رجز ها خواندند و فرصت کرده اند ، سوی میدان کسبِ رخصت کرده اند

با اشاره حمله ور شد دو جناح ، راست و چپ با نیزه شمشیر و سلاح

دوست دارانِ شهادت بوده اند ، از حسین گویا رشادت برده اند

گرد و خاک تاریک کرده صحنه را ، ضرب شمشیر باز کرده طعنه را

همه جا کشتار و درگیری گشود ، رنگ خونِ شهدا زرین نمود

ساعتی پرچمِ یاران سربلند ، کوفتند یاران باطل در کمند

سیلی از طوفانِ دشمن ناپدید ، مزه ی تلخِ شکستن را چشید

ناگهان لشکرِ آماده گمارد ، ابن سعد و حرمله جویا به داد

دلبران خسته و تشنه در کمین ، بین دو فرقه ی دشمن شد حزین

مثلِ باران قطره قطره ریختند ، خونِ پاکِ خود به شن آمیختند

همه در صحنه زمین گیر شدند ، از لذت دنیا جهان سیر شدند

عاقبت یاران خدا را یافتند ، در محرم با حسین دل باختند

الفاتحه بر روحِ پاکِ شاهدان ، با صلاة و صد درودی بر زبان

ماند رهبر با ابو الفضل و عیال ، ناظر فضل شهادت در کمال

هاشمی ها تک و تنها مانده اند ، فاتحه بر رفتگان را خوانده اند

جثه ها با شور و شان آورده اند ،  جای پای رفتگان  خوابانده اند

صد سلام بر روحِ آنها صد درود ، حیف در وقت شهادت دل نبود

 

جاسم ثعلبـــــــــــــــــــی (حسّانـــــــــــــــــی)  05/09/1391

منتظر سروده ی بعدی جنگ طف 12 شهادت برادران ابو الفضل

جعفر و عون و عثمان (عبد الله)  باشید اجرکم الله جمیـــــــعاً

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 11 شجاعت و حمله ی اصحابِ امام حسین (ع) به فرماندهی زهیر بن القین ــــ حبیب بن مظاهر اسدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1543
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 5 آذر 1391
.

حرمله بیداد کرد در کینه اش ، شیرِ مادر خشک شد در سیــــــــــــــــــــنه اش

علی اصغر طفلِ میدان شد شهید ، از طفلگی لذتِ شیر خوردن ندیــــــــــــــــــــد

گریه زاری کرده شب ها را نخفت ، با بی زبانی عطشِ دل را نگفــــــــــــــــــت

مادرش بچّه به زینب داده است ، صبر وی از این عذاب افتاده اســــــــــــــــــت

تاب دادند بچّه در گهواره اش ، چشمِ او در خواب رفته بــــــــــــــــــــــاورش

از خیمه گاهش صدا زد آقا حسین ، بچّه بی تقصیر در جنگ و کمـــــــــــین

کاش سویِ قومِ کافر می بری ، از تشنگی  ها دیر می جنبد ســــــــــــــــــری

گفت ای زینب دل رحمش کجاست ، رفتنم با بچّه در حکمِ خطاســــــــــــــت

برو از سینه ی مهتاب شیر ده ، بچّه از تشنگی ها را ســــــــــــــــــــــیر ده

گفت داداشم دل و جانش گشود ، ذره ی شیری تو پستانش نبـــــــــــــــــــود

ماندنش تشنه بمیرد این گناه ، ببر پیشِ قوم  ببین صدق و تــــــــــــــــــــــــباه

تاب داد عمامه بر سر این دلیر ، با دو دستش برد طفلک چون اسیـــــــــــر

گفت ای قوم یزید دارم سئوال ، با حسین در جنگ هستید یا عیـــــــــــــــــال

زن و بچّه درد دل افروختند ، با بی گناهی در این گرما سوختــــــــــــــــند

علی را جان و کبد خشکیده است ، مدّتی شیر و غذا نادیده اســـــــــــــــت

در تمامِ جنگ هایِ این جهان ، زن و بچّه و علیلان در امــــــــــــــــــــــان

حرمله با تیر ِ خود داده بیان ، تیر در حلقومِ بچّه زد نـــــــــــــــــــــشان

قطره ی خونی نجوشیده از آن ، در عطش خشکیده رگ هایش زمان

تپشِ قلب در جسد بی ساز کرد ، جانِ اصغر در فضا پرواز کـــــــــرد

 

جاســــــــــــــــــــم ثعلبـــــــــــی (حسّانـــــــــــی) 04/09/1391

سروده ی بعدی جنگِ طف حمله و شهادتِ اصحابِ امام حسین (ع)

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1583
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 4 آذر 1391
.

ظهر عاشورا چه دردی ساختند ، غیر ابو الفضل همه را جان باخــــــــــــتند

انبار شد اجسادِ پاکِ دلبران ، روی شن خونابه گشته شاهـــــــــــــــــــــــدان

زن و بچّه اشکِ هر سوزی شده ، العطش سر مشقِ پیروزی شـــــــــــــــــده

ابو الفضل در معرکه ماند و حسین ، زینب و ایتام و زین العابدیــــــــــــــــــن

هیچ امیدی ندارند در ظفر ، همه جا در حیطه شد زنگ خــــــــــــــــــــطر

ناله های تشنگی آواز شد ، گریه زاری در حرم آغاز شـــــــــــــــــــــــــــــد

مشک خشکی روی بالینش گذاشت ، ابو الفضل در بارِ سنگینش گذاشـــــــت

علم را برداشت و آمد یکدمی ، پیشِ سید الشهدا با خرّمــــــــــــــــــــــــــی

گفت ای لپِ دلم مهلت بده ، وقتِ آب آوردنم رخصت بــــــــــــــــــــــــــــــده

بچّه ها تشنه لبان خشکیده اند ، تلخی و غم در مصیبت دیده انـــــــــــــــــد

وعده دادم ساقیِ آنها شوم ، دوست دارم با خدا تنها شــــــــــــــــــــــــــوم

نورِ دل شاید که برگشتن نبود ، دل ببخش از اینکه جوشیدم چه زود

راهِ ما مکتوب گشته در زمان ، شادیِ ما د ر بهشتِ دلبــــــــــــــــــــران

خواست پا را در رکابش می زند ، اشکِ اسبش باز تابش می زنـــــــــد

در بغل بگرفته داداشش حسین ، گریه زاری شده سر ترکش به زیـــن

علمدارِ کربلا جوشیده است ، چشمِ سرخش از غضب پوشیده اســــــت

مثلِ باد و گرد بادی آمده ، سویِ میدان  عدل و دادی آمــــــــــــــــــــــــده

برق می زد نوکِ شمشیرش  چو نور ، می شکافد صاعقه با عشق و شور

رعد و برق آمد و ظاهر شد بهار ، العلقمی بیداد کرد از کــــــــــــارزار

ابو الفضل تشنه و اسبش خسته است ، اسب را در آب تر لب بسته است

گفت ای مختار لب تشنه چه زود ،  تو بخور تا من بنوشم  هر چه بــود

مشک را پر کرد از رودِ فرات ، حس نموده آب پاکش چون نــــــبات

مُشت آبی کرد تا نزدِ دهان ، یاد افراد آمده تشنه لــــــــــــــــــــــــــــبان

آب را انداخت و بر تختش نشست ، مشک را محکم به سر رختش ببست

هیچ کس در راهِ او ظاهر نشد ، شمر بن ذولجوشنی ماهر نشـــــــــــــد

هلهله از سویِ زینب را شنید ، با مشکِ آب از رویِ اسبِ خود پــــــــرید

بچّه ها سیراب گشته از دلیر ، بارِ دیگر باز گشت نزدِ امیــــــــــــــر

آب در ظرفش کم است کافی نبود  ، باز گشتی سویِ دریا دل گــشود

بارِ دیگر راهیِ میدان شده ، با حماسه قهرِ دل برّان شــــــــــــــــــــــده

نزدِ رود العلقمی راهش گشود ، دور تا دروش درخت نخل بــــــــــــــــود

ظرف بارش با صراحت آب کرد ، اسبِ خود با دلبری سیراب کــــــــــرد

زود بر گشته که زینب تشنه ماند ، چهار روزی بی غذا و گشنه مانـــــد

کوفیان طعنه زنان  از پشتِ ابر ، با حماقت می خورند دیوارِ صبــــــــر

پشتِ نخلی غایتِ قطعِ دو کف ، مکر  کردند تا دو بازو شد تـــــــــــــلف

دلبرم شمشیر به دندانش گرفت ، جان خیلی از رقیبانش گرفــــــــــــت

عاقبت با تیر و شمشیر و عتاد ، کوفتند عبّاس و در صحرا فـــــــــــــتاد

زود امدادِ حسین آمد و دید ، گفت ای فرزندِ زهرا دل پریــــــــــــــــــــــد

سوختند گلهای زیبا در بهار ،   جایگاه دل شدند در لالــــــــــــــــــه زار

 

جاسم ثعلبی (حسّانـــــــــــــــــــــــــــــــــی) 03/09/1391

سروده بعدی جنگ طف شهادت طفلِ شیر خوار علی اصغر

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 9 شجاعت و شهادت حضرت ابو الفضل (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 1727
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 3 آذر 1391
.

گفته بودند یک خبر دلساز شد ، در محرّم بدعتی آغاز شـــــــــــــــد

وقتی قاسم چشمِ زیبایش گشود ، با سکینه همقدم شد در فــــــــرود

دو برادر قولِ خوش داده بودند ، در جوانی این دو دل را ستودنــــــد

حسن با دستِ نحس مسموم شد ، نزد نزدیکان خبر مفهوم شـــــــــــــــد

کربلا جایی حسین افراز کرد ، آن وصیّت را گرفت و باز کــــرد

از حسن مکتوب مانده این سند ، زینبان جامه ی جشنش می تنــــــــــــد

عقد و خوشحالی زده دور خیم ، موی سر چون سیخ گشته در تنــــم

این خبر  صندوقِ دل مانده شده ، سینه سینه در زمان خوانده شــــــــده

بگذریم از صحّت و ردّ کلام ، وقت آن گشته بغرّد این همــــــــــــــام

شیر آهسته به میدان آمده ، از خیمه ی مادر چه جوشان آمـــــــــــده

پیشِ عمویش به تنهایی نشست ، ترس دنیا را در این محنت شکســــــت

مادرش با سکنه دلشور آمدند ، با شجاعت رو به آن نورآمدنـــــــــــــــد

قاسم از عموی خود آزاد شد ، پیشِ مادر رفت و درد آباد شـــــــــــــــد

مادرش عمامه را محکم زده ، بند کفشِ خویش را سر هـــــــــــــم زده

بوسه ی جانانه چشمش رمل کرد ، شوقِ جان دادن برایش سهل کـــــــــــــرد

اشکِ دوری از حسین جاری شده ، روی قلبِ نازنین باری شــــــــــــــــــــده

مادرش دستِ دعا شد با خدا ، روحِ قاسم کوچ کرده سر جـــــــــــــــــــــــدا

رحم در قومِ یزیدان آب شد ، رسمِ جنگ و مرحمت بی تاب شــــــــــــــــــــــد

شاخ گل در این همه خار و خشاک ، تیکه تیکه شد همه برگش به خاک

رفت روحش شادگشته در بهشت ، نامه ی عشقش به خونِ دل نوشــــــــت

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی) 02/09/1391

 

سروده ی بعدی جنگ طف 9 حمله و شهادت ابو الفضل العباس (ع)

با من همراه باشید و فیض ببرید اجـــــــــــــــــــــــــــــــــرکم الله

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 8 شهادت قاسم (جاسم) ابن الحسن (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 1572
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 2 آذر 1391
.

می درخشد چون گلِ فصلِ بهار ، ماهِ تابان شد اسیرِ کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارزار

پنج خصلت دارد این تک مهربان ، از علی سه خصلتی دارد به جــــــــــــــــــــــــان

دو تا دیگر از پیامبر برده است  ، از نابِ زیبایِ صفاتش جسته اســــــــــــــــــــــت

نزدِ بابایش عزیز و دلبر باست ،  قلبِ مامانش به یادش پر صداســــــــــــــــــــــــت

وقتِ جان دادن و عزت آمده ، وقتِ باریدن و وصلت آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــده

تشنه لبهایش چو خشکیده ز تب ، چشم هایش گودی رفته از غضــــــــــــــــــــب

پیشِ بابا رفته وقتِ حمله شد ، در بغل بابا نحیبش جمله شــــــــــــــــــــــــــــــــد

با دیدنش بابا دو تا زانو زده ، اشک هایش دور خود دریا شـــــــــــــــــــــــــــده

دید زینب صحنه را از خیمه گاه ، قلبِ خود آتش گرفت در پرتگـــــــــــــــــــاه

هروله آمد به دیدارِ دو یار ، خون از چشمش به جوش آمد کــــــــــــــــــــــــنار

گفت سردارم نیا زینب بمان ، دشمنم می بیند آن حجب مکـــــــــــــــــــــــــــــان

باز گشته با دلی پر خون و درد ، پیشِ مامانِ علی با آهِ ســـــــــــــــــــــــــــــرد

صحنه در میدان خوش جوشیده است ، علی از بویِ پدر خوابیده اســــــــــت

دور تا دورش شمرها پا زدند ، با دیدنِ صحنه علی را جا زدنــــــــــــــــــــــد

علی از صوتِ زمان بیدار شد ، از دوری یاران او غمخوار شـــــــــــــــــــــــــد

رعد کرد بر آسمان شیرِ دلیر ، برقِ شمشیرش عطش کوبیده زیـــــــــــــر

کوفت تاجِ سرِ سرخِ دشمنان ، خشک شد دیواره ی نرمِ زبــــــــــــــــــــــــــان

عشقِ دنیایش تو تن زندان شد ، جسمِ دلبر در زمین قربان شــــــــــــــــــــــــد

همه جا هاش خون و نیزه کوفتند ، در دلش آتشِ به غم افروختــــــــــــــــــند

لحظه ای رو کرد به رسمِ یادبود ، با تبسّم دید جدش شاد بــــــــــــــــــــــود

آب شد بارانِ نیزه بر دهان ، خونریزی کرده هر جـــــــــــــــــــــــای زبان

روح با عزت به دلبان رفته است ، درد و قهرِ کافران را  گفته اســــــــــت

افتاد جسمِ نازِ او بر روی خاک ، چون  فرشته جسم و جانـــــش پاکِ پاک

چون علم افتاد فهمیدند تمام ، جرقه ای پرتاب کرد قلبِ امـــــــــــــــــــــام

تیر در زخمش شده معجونِ او ، شن و خاک سیراب شد از خــــــــونِ او

داد و فریادی کشیدند در مکان ، ناب شد قصه ی سبزش در جهـــــــــــان

مادرش با دیدنش غش کرده است ، در دلش خروار آتش کرده اســــــت

رفت روحش آسمانی دیگر است ، قاتلش هر دو جهانی ابتر اســــــــــــت

از قتلگاهِ اوست حسّانی شنید ، غصه ی داغ ِ دلی جاسم ندیــــــــــــــــــــــد

در راهِ بیداری و در راهِ صفا ، یا حسین روحم و جسمم شد فــــــــــــــــدا

 

جاســــــم ثعلبــــــــــــی (حــــــــــــــــــسّانــــــــــــــی) 01/09/1391

منتظر سروده ی بعدی جنگ طف شهادت جاسم (قاسم) ابن الحسن (ع)

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جنگِ طف 7 حمله ی علی اکبر و وداع از پدرش ,
:: بازدید از این مطلب : 1472
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 1 آذر 1391
.

ودعتک الله اویاک ، ودعتک الله اویاک ، یبنی لل منیه

والگلب ما ینساک ، والگلب ما ینساک ، متحمل اذیّــــــه

***

ودعتک او عینی تصب من فارگتنی ، ربیتک او شفتک چتل یبنی او خنتنی

یا امل یاملچا الگلب رحت او عفتنی ، من رادت الرب و الزمن و آنه اشبدیــــه

***

یا مهجتی یا عزّتی یا ضوه ابلیلی ، یا علی من یوم الرحت منهدم حیلــــــــــی

ما سکّنت عینی البچی یا دمعه سیلی ، اندفنت احلامی او عازتی بلغاضریه

***

فکّرت تکبر یلولد و اتباری امک ، ابطن الگلب یا ابو الوفه لو ردت اضمّک

نادینی یا یمه ابعتب چن ردت اکلمک ، ابذکرک اگلیبی منقمد صبح او مسیه

***

یا بدر یهلال الکبر یا نور العیون ، یا امل یا روح الستر یا سر الضنــــــون

انتم حیاتی او سهرتی انساکم اشلون ، متحمله افراگ الدهر غصبن علیه

***

ما ضل صبر عندی  بعد وین انچی وین ، وینک یبن حامی الحمی واعتب علی احسین

هذه حیاتی او قصّتی دهورنی البین ، بید الکفر سارت غدر روحی  سبیّــــــــــــــــه

***

الراس جدّام الضعن شالته الاجناب ، او باقی جثثنه امطشره چا وین الاحباب

مسبیه اولاد النبی افتر یدولاب ، یا شیعی شاعد قصّتی و اقراء الهویـــــــه

***

ردتک تباری محملی یا علی وینک ، لجل النبی و المرتضی وفّیت دینک

اهجم علی اجموع الکفر الله الیعینک ، یبغی رسم ما ینمحی للجعفریـــه

***

خادم اهل البیت : جاسم محمد الجبیره الحسّانی الساری

جاسم ثعلبی (حسّانـــــــــــــــــــــی ) 02/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: لطمیه ودعتک الله اویاک ,
:: بازدید از این مطلب : 2296
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 1 آذر 1391
.

صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی