مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

 

 
شادمونم ، با تو من  چه مهربونم
در درونم ، شعله زد مهرت به جونم
عاشقونه ، نورِ ماهت زد زبونه
اون دیوونه ، رنگِ شیدا زد بهونه
می پرستمت عزیزم
از غم و دردت گریزم
به خدا دورت بگردم
یخ زده اشکایِ سردم
تو هُمایی ، از تو پرسیدم کجایی ؟
چه شبایی ، گم شدی از دیده هایی
هر چه گشتم شادمونه
تو که رفتی بی بهونه
بی خداحافظی رفتی
درِ شادیها رو بستی
تو غریبی ، دل پسندیدِ نجیبی
تو قشنگی ، یه گلی از همه رنگی
پر بزن پروانه ی من
بر دلِ مستانه ی من
شادی کن در آسمونم
عمری رو با تو بمونم
 
جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 18/02/1391


:: برچسب‌ها: پروانه ی من ,
:: بازدید از این مطلب : 2200
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391
.

خودت می دونی در خوابم ، چشای ِ من که بیداره

تنم بر تخت پیچیده ، دل و جونم شد آواره

کشیدی دفتر عشقت ، درونِ جای تاریکی

نفهمیدی که بیدارم ، دلم رنجید و نزدیکی

توی سنگینی خوابم ، شنیدم حرفِ دردت رو

تو بوسیدی و من مُردم ، دریدم حسِ عشقت رو

به لبخندی به من گفتی ، شدم بازیِ تکراری

برو دست از سرم بردار ، بدونِ بحث و اصراری

درونِ کلبه ی دردم ، زدی با تیشه ی قهرت

فنا شد لحظه های من ، به پای ریشه ی صبرت

خیانت کردی و قلبم ، شکستی و ترک دادی

مرا در واژه ات کُشتی ، خدای من چه فریادی

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 18/02/1391

 



:: بازدید از این مطلب : 1648
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391
.

دلم وارونه عاشق شد ، در آن روزای تاریکم

به عشقی چپ نظر کرده ، در آن دردای باریکم

هوای عاشقی بوسید ، سفر کرده به رویاها

خیال دوستی جویید ، باران زد به دریاها

به جای این سعادت ها ، و خوشحالی وشادابی

دلم با درد و غم هایش ، خریده غار و سردابی

همش این آسمان ابری ، همش مه در فضا بارید

همه جا بارشِ باران ، روحم از جفا نالید

چرا فانوس دل خاموش ، چرا دود از درش پیدا

مگر در عشق وارونه ، تنیده دوده اش بر جا

بیا در کلبه بنشینیم و مِی بر زخم ها ریزیم

بسوزان غم نگار دل ، و صد شادی بیاویزیم

منّور کن دلِ نازت به رویاهای رنگارنگ

به در کن درد بی حاصل و دعواهای سرد و جنگ

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 18/02/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق وارونه ,
:: بازدید از این مطلب : 1779
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391
.


تاه بالی ،انتِ وردة کل حنانی

ما اجانی ، راح محبوبی او نسانی

دورت کل البلاد ، حشمت اهل العتاد

راح محبوبی ابعناد ، وین یا زهرة زمانی

مالگیته ، تیهت درب المحنه

واشعلیته ، گلبی ابناره تهنه

اتسودنت و الطم علیه ، لاهو سلعه و اشتریه

محد ایدلینی بیه ، لا لگیته او لا لگانی

مرمرانی ، امن الفکر عگلی سبانی

عذبانی ، تیهت کل المعانی

ولک اهدیلک تحیه ، گول و ادلل علیه

اطلب الحد المنیه ، دونک الحب دهورانی

 

معنی :

چه گمراهم ، در گلِ عشقِ نگاهم

او نیامد ، می دونه که بی پناهم

همه جا دنبالتم ، بی صدا در یادتم

چرا لج بازی عزیز، دلبرا دیوانتم

تو کجایی،  گلِ عشقِ بی وفایی

نور زایی ، دلم در آتش نمایی

سینه زد دردم به جان، ارزشی را ناگهان

نه نشانی دارمش ، هر دو گم گشته نهان

در تباهی ، با فکر و عقلت در تباهی

در عذابی ، معنی شد تو سر به راهی

یک هدیه دادمت ، بیا در دل خواندمت

دم مرگم تو بگو ، بی تو در غم بردمت

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 15/02/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2033
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 15 ارديبهشت 1391
.

تو هلالی ، با جمالی ، در آسمونِ پر ستاره

تو قشنگی ، با کمالی ، دل به تو بستم دوباره

جز تو را نمی پسندم

تک دلم را به تو بستم

پیشِ من خیلی عزیزی

شمعی و دورت بگردم

تو قشنگی ، رنگِ خورشید ، بی تو من سازش ندارم

دل به رنگی ، رنگِ مهتاب ، در صفا مهرش بکارم

عشقِ دل تو را خریده

درد و غمهایش چشیده

در دیارِ عاشقان را

شکل تو هرگز ندیده

در کنارت ، بوسه بر لب ، مستیِ عمرم چشیدم

با زبانت ، گرمیِ تب ، به خدا از دل مکیدم

ناگهان روحم فنا شد

بی گمان دردم به پا شد

سوختم آغوشِ گرمت

جانمی آهم نوا شد

دل فدایت ، خاکِ پایت ، می نویسم در مزارم

از صفایت ، از نجابت ، توی غاری در خماری

دل زِ دلدارش فنا شد

قهرِ دنیا را به پا شد

می روم با چشمِ گریان

دل و دلدارت رها شد

تو بمان با غصه هایت ، در کنارِ مستی هایت

جمع کن خاطره ها را ، در صدای خنده هایت

در کمینِ شادی هایت

در لبانِ غنچه هایت

در عذابِ مرده هایت

نو عروس این هم وفایت

جاسم ثعلبی (حسّانی )  1391.02.14

 

 

 



:: برچسب‌ها: تو هلالی ,
:: بازدید از این مطلب : 1746
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

از آن لحظه که رفتی اشک هایم

به روی گونه کرده رودِ آبی

دلم غرقِ تبسّمهای زیبا

مرا تشنه و ناظر در سرابی

گمانم آسمان پوشیده ابری 

ولیکن عشقِ تو پوشانده قابی

زمانِ بارشِ اشکم نمایان

دلم بیدارِ غم هایش ، تو خوابی

مرا با درد خود زاری نمودم

شبانگاهان تو در وقتِ ثوابی

دلت در آتشِ تَف دیده جوشید

چنان در آسمانِ ماه تابی

منوّر کن زمینِ عاشقان را

درونِ شیشه دلها زد حبابی

مرا با رفتنت دل شد پریشان

چو دانسته تو را در قهرِ نابی

بسوزاند تر و خشکِ جهان را

از فراغِ دوریت دل زد کبابی

تو شب های سپیدم تار گشته

مرا دانسته ام عشقت عذابی

چه غم هایی کشیدم نورِ چشمان

در آیینه ی دل ، پس کی بتابی

درونِ کلبه ی عشقت کشیدم

رخِ زیبایِ دلبندت بیابی

جاسم ثعلبی ( حسّانی )  1391.02.15

 

 



:: برچسب‌ها: دل پریشان ,
:: بازدید از این مطلب : 1782
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

مرا در دل هزاران گِله دارم

چنان سنگین گشته کوله بارم

به سختی بارِ غم بر من اثر کرد

کمر خم تر شده ناله سوارم

کنون با آه و ناله زد به فریاد

دل آزرده شدم از ژاله ، یارم

مرا در هر کویری تشنه گرداند

که جامِ عاشقی بشکسته بارم

کشیدم بارِ سنگین و فریبش

به دوشِ خود بریدم بسته کارم

صدی شکوه به رخ دل زد به عرفان

زِ منطق ، فلسفه در مه نگارم

مرا در دامِ حسرت ها کشیده

نگفته یاوری دیرینه دارم

چه خواباندی دلم دور از محبت

پر و بالم شکستی گونه سارم

نبستی بابِ غفلت زندگی را

چرا پوشیده ای شانه به زارم

عذابی سخت دیدم در کنارت

به تنهایی سپر در لانه مارم

کجایی وعده ها رفته به باد است

زِ باغِ گفته ات دانه بکارم

همش خسته ، همش درد و همش غم

به زیبایی نهاده یادگارم

بیا با صد زبان گویم که جانا

چه بد دریافتم خانه کنارم

جاسم ثعلبی (حسّانی )  1391.02.15

 



:: برچسب‌ها: گِله ,
:: بازدید از این مطلب : 2209
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

سالها غم خورده قلبم ، باز شد دیوارِ نرمش

از لجاجت های عشقی پاره شد ، اسرار گرمش

صبر را سوزن نموده ، نخ زدم زخمِ نفوذش

دوختم پاره ی دردش ، سوختم در آه و سوزش

مدتی در رختخوابم ، جسمِ بی دل مانده بودم

از حسادت های یاران ، دردی با غم خوانده بودم

بَه عجب تابیده نورش ، در مهستانِ غریبی

ترک شادیها نموده ، مکر و زندان و فریبی

بسته شد با صبر و پیشه ، راه آن زخمِ عمیقی

گه دگر یادی ندارم ، پاک کردم هر رفیقی

ای دلا آسوده تر باش ، از رفاقت های راهی

عاقبت در خود نگر را ، عشقِ بی ارزش به کاهی

مستِ مستی از فریبش ، در گذر دنیا عجیب است

بخششِ یاران نظر کن ، خنده و چشمک فریب است

جاسم ثعلبی (حسّانی )  1391.02.15

 



:: برچسب‌ها: زخمِ عمیق ,
:: بازدید از این مطلب : 2141
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

ای آسمان خون ببار ، لاله ها تشنه ی آبند

در جای جای این دیار ، ژرفای غم سیلابند

زمین پوشیده از نم نم ، گریان شده از کارزار

طاول زده چشم یتیم ، آواره شد در کشت زار

دریای آبی سرخ شد ، با خون مردان غیور

در هم شده در خاک و خون ، شیون شده در کرخه نور

اینجا زمانه شاهد است ، در پر پر گلها شدن

خاک طلا خیز وطن ، جان برکفان شیدا شدن

اینجا دیار آشنا ، از سالها محور شده 

آن لاله ی مفتون دل ، هر متر آن خیبر شده

سنگر نساز ای لودرم ، جسمم و جان آماده است

در هر نبرد تن به تن ، به خالقش دل داده است

هر گز مرا خوار نکن ، ای هموطن دل گیرم

با قهرمان جبهه ها ، از بغض ها دل سیرم

شهد شهادت گشته ام ، در نخل زار جبهه ها

از مین ها رد شده ام ، جویا نکردم لاله ها

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 13/02/1391

 



:: برچسب‌ها: ای آسمان خون ببار ,
:: بازدید از این مطلب : 1865
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

شاپرک ، شاپرک ، بر گُل من پا نزن

دلبرک ، دلبرک ، چشمکی شیدا نزن

ناز نازی شدی ، دلبرِ بازی شدی

کف نکن به غم ها ، سرورِ آزی شدی

دخترک ، دخترک ، سفر به این بهانه

رفتی دلم عزا رفت ، بی وعده بی نشانه

بیخوابی سر کشیدم ، از درد و قصه هایت

شب ها سحر نخفتم ، دل شاد خنده هایت

میهمان آسمانم ، ماه و ستاره هایش

ذکر تو را فراموش ، یک لحظه با نمایَش

شاپرک ، شاپرک ، باران زده جهانم

از دوری غم تو ، سیلی زده به جانم

بیا نرو دوباره ، بمان در آشیانه

در کلبه ی دل من ، بخوان شعر و ترانه

دلم به خواب رفته ، با صدایِ مهربانت

سرودِ مستیِ دل ، چشیدم از دهانت

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 13/02/1391

 



:: برچسب‌ها: شاپرک ,
:: بازدید از این مطلب : 2157
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

تو یه ماهی توی دریا ، تو عزیزتر از وجودم

تو فروغی توی صحرا ، نورِ دل بر تو گشودم

تابشی ، مهری ، جمالی ، روشنی بر این جهانم

کهکشانی ، آسمانی ، با نگاهِت من جوانم

تو یه اشکی در رخِ غم ، یا که سیلابی رو دردم؟

تو همان عشقی عزیزم بی وجودت سردِ سردم

تو یه مهتابی تو شبهام ، آسمونی پر ستاره

توی دیدارِ ترانه ، تو نُتی برام دوباره

غرقم از مستیه چشمات ، با دلی آزرده از غم

می رم از صحرای قلبت ، زیرِ این بارونِ نم نم

با لباسی پاره پوره می رسم پای درختی

می کشم دردِ فراغت روی بومِ شب به سختی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: بوم شب ,
:: بازدید از این مطلب : 2076
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
.

 

در دل من تو عزیزترین ، عزیزی

عمقِ اشک و ، به چشای من نریزی

درد و سیلابِ نگاهم ، درِ سدها رو شکستی

در درونم صد هزار فاصله ی عشق و تو بستی

همه ی صبرِ دلم ، بارش نموده

قطره ی هجرت گلم ، سازش نموده

تو نبودی وقتی من ، یادت نمودم

تو ندیدی اشک و با آهت سرودم

بر سرِ عهدت بمون و یاورم شو

توی گوشِ من بخون و سرورم شو

تو که زیبایی و من غرقِ نگاهت

شانه با چشمم زدم ، زلفِ سیاهت

 

 



:: برچسب‌ها: زلفِ سیاهت ,
:: بازدید از این مطلب : 2097
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
.

تو مث(ل) آسمون می مونی

گاهی صافی گاهی ابری

تو مث (ل) غروب خورشید

زرده پوشیده به صبری

تو مثل هوا می مونی

تو همان شفاف سردی

تو کمال عشق و نازی

تو خودت لفاف دردی

طاقت دوری ندارم

به خدا بی تو می میرم

بین کوههای لبانت

خدایا که من اسیرم

عشق را همچو ترانه

خوانده ام در کوی مستت

با زبان بی زبانی

جسته ام گرمای دستت

تو مثل غزل سرایی

با صدای مهربونت

تو عروس سحر نازی

با نگاهِ عاشقونت

در دیار دشت گلها

تو یه عطری از بهشتم

تو فرشته و عزیزی

تو سفیر سرنوشتم

آسمانِ کم ستاره

چی شده بارش گرفته

شادی و خاطره ها رو

اینچنین در خود نهفته

توی دفتر نگاهت

خط زدی از سرنوشتی

یادمانِ  درد فردا

شادمان در آن نوشتی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  11/02/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: آسمون کم ستاره ,
:: بازدید از این مطلب : 2386
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
.

 

توی باغچه ی دلم ، گل عشقت ریشه زد

در سبزه زار غنچه ها ، غم و دردت بیشه زد

سوختی کلبه ی پوشیده به تار  ، افروختی آتش خفتیده به زار

با سکوت دلفریب قصه ها ، ساقه ی عشق درونم تیشه زد

واژگون افتاده ام ، در کوی او درمانده ام

هیچکس باور نداشت ، در هجر او پر کنده ام

مرغ عشقم خسته شد ، اشک چشمم بسته شد

سالها پوشیده غم ، کوهی در دل مانده ام

وای از این درد زیاد ، کاش محبوبم بیاد

از این همه دلواپسی ، گم شده در گردباد

لیلی مجنون خوانده ام ، خواب دلبر دیده ام

مرگ و ماندن ناگهان ، در ذهن من پرورده شاد

بی تو زندگی تمام ، بی تو افتادن به دام

بی تو ماوایم جحیم ، بی تو تلخی زد به کام

دلبرم آسوده باش ، سروری شالوده باش

خودکشی دور از ختام ، دوستت دارم تمام

جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/02/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2787
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391
.

 

سر پیری سپیدی گشته ریشم

گهی صباغ پندی کرده پیشم

سبیل و ریش بسپردم به دستش

به درد و غم کشان گردیده نیشم

***

بدیدم موس سر ، رنگش پریده

دل از عطار را برگش خریده

زده بر موی سر ریش و سبیلم

ورم کرده رخ و صورت و دیده

***

سپردم ریش خود تیشه زدند را

سفیدی از تهش ریشه زدند را

به ناگه درد و زاری سرخ رو زد

پشیمانم گل از بیشه زدند را

***

سر  و صورت نزن عشقش همین است

نگو آرایش و درمان کمین است

اگر اهل تبحّر باشی ای دوست

ببُر موی سرت تا نازنین است

***

میازار جانی به قدرت کشان

نشانید قهرش به ندرت گران

چو سیلی خروشان بپوشد تو را

چو یک روز ماند به عمرت نشان

***

صبور و غیور و جهان بین باش

امین ووزیر و رمان چین باش

چو فرسوده گردد تن و قدرتت

چراغ نهان قوم و آیین باش

***

اگر دوست داری بشی شادمان

هم و قصه با هم نهی در مکان

به ترتیب تاثیر قبری بکن

یکایک به خاک افکنی در زمان

***

مده سر نخ عنان زندگی را

به هر کس باختی در بردگی را

چنان آزرده گردی در نهایت

فسار اسب خود گم گشتی در جا

***

حدیثی هست خواندم از امامان

دو تاثیر است ظاهر از عزیزان

درون رخ شود در جمع پیدا

ویا در گفته اش حس از گناهان

***

بپیما راه خود با راهنما را

بکش شادی و غم در شب نما را

خدا در آسمان و دشت و صحرا

قرار داده نشانی رهگشا را

***

خدا زیبنده ی هر عابدی هست

خدا فرهیخته ی هر مومنی هست

جهان انسان طبیعت دشت و دریا

اساس شادی هر زاهدی هست

***

خدا جن و فرشته آفریده

خدا نسناس زنده آفریده

من و تو زنده ایم در خوبی و بد

جهان با این نکویی آفریده

***

بکش مهر لطافت سر یتیمی

کمک کن زنده ای دلبر رحیمی

نمی ارزد به چندی عمر کردن

همین ارزش وزد از هر نسیمی

***

نزن با هر کسی حرفت به فریاد

صبور و خویشتن داری به هر داد

اگر دیدی طرف دیوانه گشته

سکوت و ترک صحنه گردد آزاد

***

صداقت بخشش و علم و امانت

چو مهتابی زند راه زمانت

بکار آن ریشه ی مهرت به هر دشت

تو سبزینه کشد عمر جهانت

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  08/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: پندها و اندرزها ,
:: بازدید از این مطلب : 1936
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 8 ارديبهشت 1391
.

تابوت سوارم

 

ای آسمانِ ، اشک  و  بهاره

 بگو به ابرها ، تگرگ بباره

دیگر که این دلها ، طاقت نداره

 با مرگ نیکی ها ، شادی بکاره

*******

بهار دلگرمی ، شده پریشان

 ناراحتی ، غم ها  ،گشته شتابان

سیاه و سپیدی ، چون میش و گرگان

 این زندگی نیست ، دیو و ستاره

*******

نم و پلیدی را ، در سرنوشتم

درد دلم پیدا ،  با خون نوشتم

آتش زدند یکجا ، دوستان به کِشتم

پس حاصلش گردید ، جنگ او دماره

*******

امروزم از دیروز ، بدتر بدیدم

در دام غم خواری ، ناله کشیدم

قبرو زمینش را ، زودتر خریدم

پلاک و دیوارش ، نصب در کناره

*******

دیگر چه دلگرمی ، از یاوران دارم

از صبح سر بارم ، تا شب سر کارم

جسم و تنم خسته ، روحِ عزا دارم

دلخوش هجرم را ، در غم سواره

*******

حال و هوای ما ، چون مرغ بی بال

در شوره زاری ماند ، اسیر کانال

پاهای او بسته زندانی  در چال

با تیغ سر بُر ها ، شد پاره پاره

*******

مرگ و کفن همراه ، در روزگارم

پایان این بازی ، تابوت سوارم

دار وندارم را ، در دنیا می زارم

غیر از عمل  هیچی ، معنی نداره

*******

جاسم ثعلبی (حسّانی) 07/02/1391

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: تابوت سوارم ,
:: بازدید از این مطلب : 2104
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
.

احبک یشهد الگلبی الشجر والمای

الشعر و القافیه او نظمه او دواوینه

من لحظه الشفتنی او گلت انت اهوای

ابطن الروح شتلیتک یبو اردینه

العتب میفید عینک شلّعت بچلای

گلب الما رجف گصه ابسچاچینه

ادری اتاخرت من موعدک ویای

واگفلک سنه علی الشاطی تعبینه

یرن نقال رقمک ما تجیبه اشوای

شنهی هل دلال ابعد او سلینه

سکران ابمحبتک ضنوتی او سلوای

تدللّ علینه ابعد او خلینه

تگول انحب کذب ما صدگیت الرای

لا تنشد ولا تسئل ابهل مینه

تگول اهواک لاکن وجهک ابملگای

بزلوفک تسد بابه او قوانینه

تهت امن الدرب و اتعکر ابممشای

فگدت الصیت والخوه ابمحاچینه

من ابعید ارسمک بل صدر شچای

اذا نامت العین انت انتبه لینه

ما اشاقی لان آنه اوگفت ودّای

عفت اهلی او عمامی او گلبه ناسینه

شربت الصبر مر گص زردتی وامعای

لاکن ما شربت العسل من عینه

احبنک محبة حب بحب منوای

ما اعوفک غزال او ما تماسینه

افکر بیک لیل انهاری صرت اغطای

ما نامت العین ارجوک داوینه

اظن الموت یسهر لیله کله احذای

یهون الموت و الفرگه تاذینه

جمّت الدموع ابفرگتک یا دای

بل کاس الشربته ابسکرت اسنینه

رجاء لو متت کفن جثتی و احشای

علی درب الغرام ارجوک دلینه

معنی:

چشم براهتم

می خوامت درختان شاهد و دریا

با شعر و ترانه بزم و هم نظمی

از آن لحظه که دیدی عشق بی آوا

درون جان و دل دادم چقدر گرمی

ملامت نیست چشمت کور کرده ما

قلب بی زبان چاقو زده جسمی

دانستم به موعد دیر رفتم را

ولی یک سال جا ماندم به بی رحمی

نمای گوشیت آتش گرفت در جا

چه می نازی مرا نگذار در ختمی

مستم از جمالت در رخم پیدا

با نازت گرفتارم به دل نرمی

دروغ است گفته ای در دامت و شیدا

نه پرسش نه سئوال دلسرد و بی گرمی

سر راهت نشستم کوفتی  در با

به گیسویت درم بستی چه بد رسمی

راهم گم شدو پستی بلندی ها

مقام و قوم ترکم کرد در بزمی

تو را در سینه ام دل کاشتم یارا

اگر خوابید چشمت یار در شرمی

مزاحی نیست یارا من اسیرت تا

تا خواهر پدر مادر نهد رزمی

جام صبر نوشیدم بریده نا

لیکن عشق تو شهدی به هر قسمی

تو را من دوست می دارم به  صد دنیا

نمی بازم به مکرت  فرد با رزمی

به تو در فکرم و روز و شبم غم را

چشم خوب نارفته به هر خصمی

گمانم خشک و بی آبی کُشد صحرا

نمی ترسم ز مرگ از هجر و بد عزمی

تمام اشک ها با دوریت ناگاه

در جامی تناول کرده دل فهمی

تمنا دارمت گر مرده ام یارا

پیام عشق خاکش کن به سر گرمی

 

جاسم ثعلبی السلیماوی الساری (حسّانی) 06/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: عینی علی دربک / چشم براهتم ,
:: بازدید از این مطلب : 1951
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391
.

فاطمه ام ابیها ، فاطمه حور الجنان

فاطمه نجمة علیها ، فاطمه نور و زمان

نورشع برض الرساله زالت ارکان الضلام

ثبّتت اصل الامامه ، فاطمه ایصح بلکلام

آه یا ثمره الجنه یا رطب نخل ابسمایی

حب الچ بل گلب نائم یا عذب مایی اوهوایی

نبذه بل معراج تنطق نطفة الحق بل ورید

سفره من مرسل ضماها سهرت الرب الوحید

انتِ شمعه او نور یضوی کالشمس و انجومه حوله

انتِ ورده ابقصن نابع عطّرت ارضه او سهوله

انتِ عامود الامامه انتِ بدر ابسماء ماطر

انتِ گلب السهر لیله ، انتِ ام الغد الزاهر

فاطمه نجمه ابسمانه ، فاطمه نطق و بیان

فاطمه حب و حنانه ، فاطمه صوت او اذان

فاطمه عشق و غرامه ، فاطمه نار و لهب

فاطمه عیش اوسلامه ، فاطمه ستر و غضب

بل عزا و الشیعه تحزن یوم غادرتی الحنان

حسن و حسین او خواته الکربلا عدتی الزمان

آه گلبی دم نزف من فگد اولادچ یسور

ابکربلا و حسین شاهد قدم الروح ابسرور

 

معنی:

فاطمه ام ابیها

فاطمه ام ابیها ، ای فرشته ای بهشت

فاطمه نورِ ستاره ، فاطمه عشق و سرشت

تابشش ارضِ حجاز و دشمنِ ظلم و ستم

سرور اصلِ امامت ، داور شادی و غم

آه ای میوه بهشتی ، ای رطب نخلِ امامت

در درونِ روحِ عشقت دل پاک آمد، پیامت

کن خلاصه درد هجرت در کلامِ حق نوشته

سفرِ معراج مُرسل ، یادمانی ای فرشته

تو یه شمعی نور پاشی ، آفتابی با ستاره

تو یه گل در ساقه عطری ، ماهتابی شد دوباره

تو ستونِ هر امامی ، تو یه ماهی تو یه باران

تو که بی خوابی کشیدی ، مادرِ امروزِ یاران

فاطمه نور آسمانی ، فاطمه نطق و بیانی

فاطمه حُب و عدالت ، فاطمه صوتِ  اذانی

فاطمه عشق و کرامت ، فاطمه آتش و دود

فاطمه عیش و سلامت ، فاطمه صبر و سرود

در عزا شیعه نشسته ، روزِ پروازِ کمالت

 آن دو فرزند رشیدت کربلا جسته جمالت

آه قلبم خون بارید ، اشک و باران حسینت

کربلا شاهد نشسته قطع دستان نور عینت

جاسم ثعلبی 05/02/1391

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: فاطمه ام ابیها ,
:: بازدید از این مطلب : 1871
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391
.

نورِ امامت درخشیده زبانِ عشق

از فاطمه غریده طالبانِ عشق

قطره ای از هزار دریای بیکران

باریده بر قلوبِ عاشقانِ عشق

بشست دل مرتاض دلبرانِ زمان

با اعتماد به نفس و مهرگانِ عشق

چرخِ امامت چو گردان شود روزگار

طی کرد زمانه به آن رهروانِ عشق

مژده رسیده از سرور دلِ طبیب

معراج خدا نموده مرسلانِ عشق

بفرموده ی دانا امینی هر دلیر

یک دانه ی خرما زِ مهربانِ عشق

تناول نموده در فضای برون دیار

بجوشید علقه در آهوانِ عشق

شکوفا شده زر در نهانِ زمین

چه شاداب آن یار بادبان عشق

زمانی که گل در سبد چیده شد

بتابید در قعر آسمانِ عشق

خریدار شد نهان جند اختری

به فرمان حق بچید یادمانِ عشق

به ناگه خبرداد آفتاب دل پذیر

علی بن ابیطالب است از جهانِ عشق

سحرگه رسولان رسانده این پیام

فاطمه همسری است در امانِ عشق

ندا در رسیده از خالق روح و جسم

با حلقه نگینی پسندیده مومنانِ عشق

کهکشان در فضا درخشید نورِ جمال

امامِ حسن و حسین است، زینبانِ عشق

چو آتش زده خرمن حسد دشمنان

از عدم شمیم عطر محرمانِ عشق

به لجاجت شبانه هزار دزد رهسوار درد

ناگه شکسته شد به ستم استخوانِ عشق

از درد فشار سخت میانِ در

دراز کشیده به تختی ماندگانِ عشق

سحرگاه به دیدار نهایی سفر نمود

آن فاطمه آفتابی در کمانِ عشق

وصیت نموده صاحب سیف ذوالفقار

شبانگاه دفنش شود در مغانِ عشق

جاسم ثعلبی (حسّانی) 04/02/1391

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: پاره ی جگر پیامبر ,
:: بازدید از این مطلب : 2056
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

 

آسمان غم نم گرفته شستشو کرده دیار

ریشه ی آبش نهفته گفتگو کرده به یار

آبِ هر رودی نهانی مد زده رنگِ جدید

رودخانه در خروشِ سیلی آمد در پدید

کلبه ی نی در کناری رودِ نیسان بافتم

در کنارش یک بلم در آبِ صاف انداختم

آن ورش جنگل و خوشه زد کمالِ دیدنی

میوه های سبز و خرّم در جمالِ خوردنی

در درونِ کلبه فرشی از گیاهانِ نشین

منقل و قوری و سینی ، استکانی در کمین

لبِ رودِ با صفایی ماهی اندر جای آن

تور ماهیگیری نصب و منتظر در پای آن

گاه گاهی می تکاند رشته ی توری به آب

ماهیِ گنده دماغی چشمِ نوری زد به خواب

با بلم ماهی گرفته پاک و آماده و ناب

درب کلبه با زغالی آتش و بوی کباب

طابگ  نانِ برنجی مزه اش خیلی لذیذ

هر خوراکی پای صحرا خوردنش دانی یه چیز

بازی در آب و شنا را آب کارون در بهار

جان می داده به قلبی غم گرفته در ستار

گشت کرخه آبهایش با بلم جانی دهد

درد و غم از دل گرفته عزم و ایمانی دهد

شهر ما شهرِ عجایب از سپیده تا غروب

جای تفریح و گذر را مردمانش خیلی خوب

خون گرم و شادمان و یار مهمان داری است

می پرستند هر غریبه مقدمش درباری است

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 03/02/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: گردشی در سیلِ بهاری(اهواز) ,
:: بازدید از این مطلب : 1876
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

 

عبرت اشطوط همی و آنه ساری

یمینی حسّت الفرگه وی یساری

العمه المچریه دفنیتک یسری

اموت ابغربتی غصبن علیه

 

الفخر لعواجه قایدهه و المهه

ابفکره دبر اخوانه و لمهه

تحمل کل شدایدهه و الامهه

سید ثبت بخته ابهل ثنیه

 

سرو سارت اضعون الحگ و ساری

دمی ابکل مجاریی وساری

اذا تسئل من الطرفی و الساری

تجد ذیچ الشجاعه والخویه

 

یمینی شهدت ابحگکم و یساری

علی لمت هلی اسعی و اساری

احلفک بل لبن امک یساری

عدّی و ادرس اعلوم الخفیه

 

تمنیت الفرح لهلی او عمامی ایدوم

او تمنیت الفخر لهل العلم و الزوم

او تمنیت الفقیر ایصیر سید الگوم

من ربی های اتمناها

 

دبات او ثعالب و اگرف او سلمان( بیت اسلیم)

بیت الحجی و انفاضات و آل حسّان

و آل حیدر عمامی و آل فرج اخوان

دم واحد یجری ابشریانی

 

هله ابراعی السفینه او هله ابقایدها

لا موج النسفها او حل شدایدها

عفیه الگادهه او عفیه المساندها

اتقدم و احنه الجیدومه

اجنود الحگ تترباله

 

هله ابمفتاح السعاده او هله ابزهرة کل سرور

او هله ابشمع النوره یضوی عطره ایفوح اببخور

او هله ابرمای الکلایف الحرکه بیده رش تثور

بوکات الصعبه اتنخاله

ما فر منهه او شد ازنوده

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی

الساری 03/02/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: ابوذیه هدیه الی اخوانی السواری ,
:: بازدید از این مطلب : 1965
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

بَه چه دل سیری ، عشقِ در پیری

آه و بی خوابیِ شب ، مست و دلگیری

وای از این دردا ، در غمی زیبا

تشنه لب گل گشته است ، یاوری تنها

رنگِ مصنوعی ، موی سر نوعی

جامه ی رنگین کمان ، وعده با طوقی

بَه عجب زیباست ، لب به لب دریاست

خوانده سرودِ عشق ، مرغکی شیداست

بی بی عاشق شد ، ماهی فالق شد

نورِ او پیداست ، از هر چی طالق شد

شب نخوابیده ، مستی جوییده

نقش زد صورتِ ماه ، ستاره تابیده

وای از این وعده ، پیر و درمانده

با عصا تکیه کنان ، عاشقی زنده

چشمِ عینک پوش ، مسج و تن جوش

شعر عشق و عاشقی ، بوی عطر آغوش

چه پریشانی ، چشمِ گریانی

بی بی و بابابزرگ ، گل و گلدانی

جاسم ثعلبی (حسّانی )  02/02/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق در پیری ,
:: بازدید از این مطلب : 2125
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391
.

ساحل دریا کنارم ، قایقی رنگین سوارم

لبِ دریا   بَه چه زیبا

همه جا شاد و قشنگه ، آبِ دریا بَه چه رنگه

چه تماشا -  شن و دریا

پاپتی بر روی شن ها ، بازی و عشق و تمنّا

رازِ دلها در آسمان ها

دسته دسته رفته بودند ، شیونِ عشقی سرودند

بَه چه خوانا -  در عشق پیدا

بال می زد مرغکِ غم ، در جوارِ اشکِ شبنم

بارش بارانی نم نم

یارِ شیدا -  در تماشا -  بَه چه زیبا

ساحلِ دریا کنارم ، بَه چه گلها در دیارم

شاد و خندان -  ثعلبی جان -  دردِ درمان -  در شنستان

ای گلِ لشتِ نشایی -  باغ و بستان با وفایی

تو بلامی سر -  اشکی دلبر

عاشقم چه مهربونی ، رشتیِ شیرین زبونی

شرجی زد از ناودونی

اشکِ تنها -  در همه جا -  پای گلها -  بَه چه زیبا

جاسم ثعلبی (حسّانی )  01/02/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: ساحل دریا کنار ,
:: بازدید از این مطلب : 1823
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391
.

گلی جانا چو مهتاب زمانی

زلالی دل چو آب زندگانی

چراغ و چشم هایت تاب بر داشت

فراغ و دردهایت خواب بر داشت

مرا دیوانه گردد خنده هایت

دل و جانم بماند در فدایت

مرا در کوی مجنون یادگاری

رسد ازبوی لیلا افتخاری

چو لبخندی زدی یکدم نمایان

نفس در عاشقی ماندم به پایان

چه مویی پشت بر سر بسته بودی

چه گیسویی به ناگه گشته بودی

سر زلفت نمایی چون هلال است

کمان ابروی زیبایت و خال است

دو چشمان سیاهت آرمیده

دو مژگان را گل ماهت خریده

کبوتر راهرو در رفتنت بود

چه گامی نرم را در گشتنت بود

سر لب ها چه چسبیده به راهی

تو را تشبیه گویم لب به ماهی

تو را بینی تو را دندان تو را گوش

کشیدم مهر بی همتا در آغوش

چه خورشیدی چه مهتابی چه دردی

چرا ساکت چرا لالی چه سردی

مرا کشتی به اوصاف قشنگت

اسیر تو به الطافت به ننگت

ثریا باش می جویم کجایی

زحل ها گفته می دونم بلایی

جاسم ثعلبی (حسّانی) 31/01/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2508
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 2 ارديبهشت 1391
.


 

ای گلِ اهوازی ، رعنا و طنازی

در ساحلِ کارون ، کردی دلم مجنون

شدم اسیر تو ، در ریزش بارون

آوای هر سازی ، ای گلِ اهوازی

***

قابِ چشت پیداست ، چون قایقی زیباست

گیسوی آویزت ، تاجِ سرت غوغاست

چه خوشگل و نازی ، ای گلِ اهوازی

***

باشیله و دیبا ، چو آهو در صحرا

عبای پوشیده ، چو کشتی در دریا

در چشمِ غمازی ، ای گلِ اهوازی

***

ای نوگلِ خندون ، ماتم زده در جون

بی تو دلم تنگه ، آواره در زیتون

ای نُتِ آوازی ، دختر اهوازی

***

هلال تابیده ، در دلم رقصیده

در نادری رویید ، عطر گل پاشیده

سرور هر رازی ، ای گلِ اهوازی

***

یکدل و یک رنگی ، عفیف و خوش برگی

ای ساقه ی بی خار ، روییده بر سنگی

هرگز نمی بازی ، ای گل اهوازی

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی )  30/02/1391




:: برچسب‌ها: گل اهوازی ,
:: بازدید از این مطلب : 1876
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 1 ارديبهشت 1391
.

من علمنّي حرفاً شنيدم نام زيبايـــــــــت

فقد صيّرني عبداً خريدم نظم شيدايـــــــت

تو را در آسمان ديدم خيالي نيست جويايــم

درون كلبه ي دردم پسنديدم نواهايـــــــت

دل آزرده نشو جانا مرا در قالب تعليـــــــم

به تنهايي سفر كرده درون جام ديبايــــــت

شميم قطره ي باران كه در قلبت فرو رفتـــه

مرا شوييده در وادي، دل و عقلم به آوايــــت

به آب صاف و دريايي بهشتي در زلالـــت را

مرا نوش گوارايي بشستي در صفاهايــــــت

پيامبر گونه اي يارا معلم سرور دلهــــــــا

شبيه آن رسولاني بجوشان در نداهايـــــت

چه خوشحالم از آن روزي كه دردم مي شود درمان

سراغ باغ رنگينم بجسته بوي گلهايـــــــت

خوي خوش معشر نما در دشت دلهاي يتيـم

مهتاب زن در ظلمتم سر باز آن ماوايـــــت

تو را در خواب مي بينم و در روزم سر افــرازم

اگر در سينه جا دارم سفر كرده به شيوايــــت

بكن ريشه ي جهل و غم از اين ساحل درياهـا

خروشان مي شود اذهان ِ زيبنده به دنيايـــت

بكار آن ساقه ي تعليم در دلبان مستي هــــا

گلستان مي شود زيباست در اطراف دريايــت

الهي عمر بي حاصل كه در چنته به من دادي

به عمر آن عزيز جان برخ دل در نما هايـــت

ثعالب سالها كوشيد در تعليم و آمــــــوزش

به شهر و روستا رفته كشيده درد غم هايــت

 

 

 

 

 

 

فقد صيرني عبداً شربت ا لنظم من فكــرك

رايتك في السما ءا ستاد مو متخيل النظــره

في بيت الالم حبيت شمه نابعه الگلبــــك

تعذب گلبك التعبان في قالب ربانه اسنين

انه الوحدي ابسفر طريت ابشطوط التنظر المطــــرك

قطرة ريحتك مطرت علي گلبي ابسهر جـــــــــرار

غسلت جسمي و الامي او علي الوادي إسمعت صوتك

مايك صافي يا بحري جنة انته او زلالك طيــــــب

شربت العافيه او غسليت عگلي من كثر ذكــــــرك

يا سيرت نبي الاسلام يا استاد يا  جيـــــــــدوم

يا شبه الرساله ارسيت فّور بل گلب عــــــــطرك

فرحت ابيوم داويته الگلب من كل الم و احــــرور

ادور بل ورد بستان متلون يشــــــــــع وردك

عاشر يتامه يا شهم اخلاقك او فنك نبـــــــــذ

بزغت شمس من ظلمتي جندي المدينه الحبتك

اشوفك في منامي اهواي و ايامي ابفرح ســـرها

اذا دخليت دلالك طويت الطرق من دربـــــك

 

 

 

سروده جاسم ثعلبي (حسّاني) 30/01/1391

 

 

 

 

شعر ترجمه شده فارسي و عربي



:: بازدید از این مطلب : 2067
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 30 فروردين 1391
.

درختان و کوهها و دشت و جهان

از انسان و جن ها خدایش همان

زمین وفلک خلقت این خدای

خریدار آن در گرانقدر جای

هزاران ستاره فروزد فضاء

به شش روز سازنده دست خدا

بسازد خدایم جهانی عجیب

عبادت کنان در دعا  بی رغیب

مسافر چنان در جهان زنده ایم

سراطی به راهش گران مانده ایم

سر راه آن هر ملک پاسبان

عبور از صراطش به سختی نهان

به دریای جنت رسی ای عزیز

به اعمال خالص نه با هر گریز

نه با زور و تزیر و داد و بداد

به روزه  نمازت رسی در جهاد

اگر طالب عشق جنت همی

بزن خط قرمز به هر درهمی

نه در رقص جوشان نه در نای و نوی

به قرآن توحید ناطق بجوی

چو در عزم مردان و شیر زمان

بدر کن اطاعت جماعت زنان

به اخلاق نیکو مزین شوی

عدالت رفیق عبادت شوی

سر از هر ستم در نکن بار را

اگر شیر شیران شوی خار را

کرامت و بخشش بکن شادمان

به خورشید خفته نگر یادمان

بجوشان عشق و محبت همی

سر راه غفلت رسد در کمی

اگر لازمش باشد اندر خطر

زیک لحظه جوشیده گردد نظر

نصیحت کنم هر که خواند سرود

همه روزه در عید گشتی فرود

از آن خشمگینی برو در کنار

که هر لحظه اش عمر کاهد به دار

دگر گویمت ای رفیق رسم را

که بی عشق تو دل تنم زخم را

چو دانی که دنیا به آهم کشید

تمام بلا را به راهم کشید

به ناله زده دلبری شب نواز

جوانی گذشته به مستی نساز

توموی سرم برف ها یار شد

به صد رنگ گشتن نهی عار شد

خدایا به صد شکر نعمت زیاد

به باد و به آبی زکوهت فتاد

به سبزه و گلها و هر دیده ای

به خورشید تابان جهان زنده ای

به قبرم به مرگم به عمرم قسم

به تابوت بر سر گرفتان قسم

به گورم بکندان و کفنم درود

به یاران در رفته حالم درود

مرا راه بخشش اگر بوده است

یه مثقال دردی به زر بوده است

در این دشت سبزم کنم سروری

ویا در گمشته  شوم  نوکری

خدایا چنان آفتابم فرود

ز درد عزیزان غمم کم نبود

مرا سیخ کردند در لپ قلب

مرا سیر کردند از درد و تب

همین عشق و عقلم چنین زاده است

چه شد گر مرا آدمی رانده است

دگر حرف را کم نیارم زیاد

دگر پر فریبی بکاهم زباد

مرا  دشت غربت پسندیده ام

نمای غریبی به دل جسته ام

به از یار و یاران و خوش زادگان

به از مهر اخیار نزدیک جان

تن و روح تنها به دور از الم

غریبی  جمالم به دور از ستم

گلی کاشتم در زمین قوم را

درو کردم از آن هزار شوم را

 

جاسم ثعلبی(حسّانی) 31/01/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: لحظه ها فانی و خاطره ها باقی ,
:: بازدید از این مطلب : 1814
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 فروردين 1391
.

الشجر و اجباله و اسهوله او حوالیه

الانس والجان مخلوق الالاهیه

عجب دنیا وسیعه فی السماء و الگاع

مشتوله القضیه ابغالی ما تنباع

ربک صور العالم نجم بفراع

ست ایام صفه الدنیا محمیه

صفت والرب دعاء المخلوق بلترحاب

دنیا لل عباده او طاعه للی تاب

امسافر بل دنیا عاجز او شیاب

علی النوبه الحضور ابصحنه مخفیه

علی النوبه ابصراط المستقیم احضور

تعبر والحمل مکتوب سطره ابنور

اذا صافی النیه او بل کتب مسطور

تدخل جنة الرب میه بل میه

جنه لل طلبهه ابدنیته تعبان

بس ناکر الصدقه ابدنیته خسران

لا صوم او صلاه و ابسهرته سکران

اصبعه ایرن بذانه کله ابوذیه

یوذن هوه و افروخه تدور اعلیه

بس لل رگص ساهر محد ایماشیه

من یرکس ابمشکل یاهو الیوالیه

لا ربه یعینه ابحسف تالیه

انت انسان لازم تعرف القانون

بل قرآن مکتوب الحکم بلنون

امگمر من کلام الباشه و الخاتون

قصن طبعک اشتله ابارض بریه

العداله اترید من یرعیها یا انسان

لا تظلم یجی وکتک ترا او تنهان

اکرم و الکرم معشوق لل شبان

گلبک بل فرح زید ابحواشیه

زید امن الحواشی او کثر الصدقان

یوصل من تریده ابلحظه یا ابو افلان

ابوکت الواجبه یتعنه لو غلطان

ما بین العمام اتصیر شمسیه

انصحک یل قریت اشعاری یا صندید

حسب کل ایامک فرح عید ابعید

لا تغضب یطول العمر مهما اترید

حط های الوصیه اباذن ترچیه

بعد شترید ازیدک یا بعد روحی

ابجفاک الهم ضربنی او کثر اجروحی

من رادت الدنیا همهه ابنوحی

انوح اعلیک سمعونی الحرامیه

سمعونی و اجونی لیش نوحک زاد

من بعد الشباب الشیب خضر عاد

صبغنه او هلسینه ابتیغ ابد ما فاد

صبحت غایتی بل گلب منسیه

نسینه الصید والمشحوف وابلامه

حصدینه الزروعنه واتت الغنامه

مرتاحین من الخرج وافلامه

العمه والبرگه وارفیع او مچریه

اشکر ربی ایزید ابنعمته اهوای

مجانی الهوا واجباله تجری المای

وافصوله او ربیعه او زهرتی ابدنیای

یغطی اشجارنه بزهور ساریه

معلم عمری خلص بل صفوف اشباح

نجمی بل سماء مزهر او ماینلاح

درّسنه او تعبنه ابکثرت الافراح

شمال اهوازنه و شرجی الحمیدیه

من سید نبی درسنه لل مگطوع

من حریه ملاشیه رحت ابطوع

الی سید کریم العین دو مطبوع

عطری شاع من کثرت التربیه

ابشلنگ آباد گذرنه العمر ویاک

یلقاری اشعاری صدّگ آنه اهواک

احبک دوم ما اتحمل الفرگاک

شمع داوی  یضوی اشعاری لیلیه

هله بل موت لو دش حفنة اسنینی

او هله ابشیال تابوتی او مساکینی

او هله ابحفّار گبری والمچفنینی

اعتذر من کل بشر زعلان بشویه

زرعت الصبر بارض الصیف شل عظمی

او کتبت اشعار ملفوضات من نظمی

او حملت اهموم واکذوبات من صغری

العدو  ویای ما اثر مچاویه

اثّر هل چذب بس بل نظم شعریت

تگلولی عمامی او حاسدی اشسویت

لو کاتل نفس منکم مضل بل بیت

شفتوا هل حسد هذه ی معانیه

بعد مارید خوه او لا ارید احباب

من عدکم عذابی گلبی صب مرزاب

دمه نثر بل صبخه او شتل له احباب

عندی امنل العمام الاف با لمیه

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

31/01/1391

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 3675
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 فروردين 1391
.

تو را جانا رخت دیدم پریشانی

شکستی قلب غمگینم نمی دانی؟

خطر از اشک چشمانت خبر داده

غزل با عشق سنگینم نمی خوانی؟

مرا در زنده های درد دیروزی

نفس از جسم غم خوارم نرنجانی

چرا رنگ لبانت زد کبودی را

خدا نا کرده از دردم نلرزانی

تو را یک تک ستاره آسمان دیدم

لذیذ المزه ای جانم فسنجانی

دلم در آینه بنگر چقدر صاف است

صدای باد در فصلم خبر خوانی

نگر در کشت یاران در زمین شور

بکار آن غنچه ی سرخم به شریانی

اگر هر گل به غنچه رو نما کرده

مرا با ساقه در عقلت بچسبانی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 29/01/1391

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1972
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 29 فروردين 1391
.

فتحیت باب الصلح سدیته ابزعل و انکسر

هدفت لب الگلب جرحیته اببخل و انکسر

لملمت الحسان من عودک فتل و انکسر

اتمرمرت من لومتک تعبان ابکلامک علی

اتندمت آخر وکت سکران ابختامک علی

فرحان من لوعتی متهنی ابغرامک علی

والگلب مالوم چم مره نحب و انکسر

 

الدهر اشعل ختامه ابنفط و ابنار

حرگ ستر الغرام او مزگ بلنار

الابن سطر علیه الحطب و اب نار

احترگت ابنارهم قصبن علیه

 

گذّرنه الوکت جرنی و اجّره

الصدیق احترمه ابواجب و اجره

سکنت ابدار محبوبی و اجره

طردنی ابلحظه سد بابه علیه

 

تفاولت العمر بعدک ولا فاد

دوا المحبوب مرضنی ولا فاد

کلوا من چله الطبخیته ولا فاد

ابضحک و ابکرکره ردوه علیه

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

29/01/1391

 



:: بازدید از این مطلب : 1959
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 29 فروردين 1391
.
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی