توی کوچه ی فریب ، توی غنچه ی بهار
سرزمین پر نشیب، در دیار لاله زار
همه جا سوی جمالت گشته ام
دل به دیدار نهالت جسته ام
قاصدک از راه دور،از سیاهیگاه نور
با دلی لرزان به عشقت خفته ام
آمدم قهر نگاهت جسته ام
توی کلبه ی غمی،توی ناله ی رمی
جامه هایت در هم است،سر به زیر و مبهمی
آه ای خالق هستی در کمال
آه ای مهره ی اصلی در جمال
انس و جانت را ببین،پا برهنه اینچنین
توی فقر غنچه ها،گم شده این نازنین
کاش معیاری شود دردش زمان
کاش دلداری نهد سودش نهان
کاش اشکش نهر ورودی داشته
بر درخت عشق عودی کاشته
هیچ کس باور نکاشت، غصه اش یاور نداشت
می شود با بادها بازی کند
می شود با نغمه ها سازی کند
این کجا و آن کجا، دل شکستی بی نوا
بوی قصرت بدعه ای سوزانده
توی خوابش رقعه ای دوزانده
دل که دارد جاه کوست،چشم دارد ماه کوست
همه در ظاهر فریب
همه در مهر غریب
مانده در گوشه ای با بند و زار
مانده درمانده ای در تارومار
با دست جوشان آمدم،در آه و بی جان مانده ام
سوختم در آه خویش،در کنارش خفته ام
سوختم از خاک و رختش سوختم
وصله ی زیبای بختش دوختم
تقدیمی به بی نوایان روزگار یاران و یاوران امام حسن مجتبی(ع)
جاسم ثعلبی 29/10/1390
:: برچسبها:
ترانه ی بی نوایان روزگار ,
:: بازدید از این مطلب : 1915
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4