دوبیتی آب زمزم
کلامم کهکشانی تابناک است
شبیهِ آب زمزم پاک پاک است
ریا هر گز ، جفا هر گز ، ولی چون
صدف ، مرجان، دریا زیر خاک است
***
دلم در عشقِ دلالان گرفتار
چه خوشباور به دردی گشته بیمار
خدایا عاقبت جویایم امروز
به خیر اندیش کن حرفِ پرستار
***
دلم چون رودِ پر آبی روان شد
تو صحرای غمم آتشفشان گشت
گمان بلعید در خود خاک و خاشاک
وجودم در جهان همچون سنان گشت
***
چش و ابرو سفیرِ آشنایی
سلاحی گرم بهر دل گشایی
چرا افتاده ام در شک و تردید
دلم می نالد از دردِ جدایی
***
زر وزیور طمع نادانی می کرد
ستم تزویر و شر زندانی می کرد
به علم و دانش و عقلِ خردمند
ستمگر در جهان ویرانی می کرد
***
دلم از عشقِ هر مجنونی سیر است
چو می خواهد امیری یا وزیر است
فقط دیوانه با دیوانه مسرور
ولی حاکم به حکمش دلپذیر است
***
تو با من یا عزیزانم حسودی
به زندان رفتنِ انسان چه سودی
نمی دانی که مخلوقِ خدایند
برای خود هزار دشمن نمودی
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 30/10/1398
:: برچسبها:
# دوبیتی آب زمزم 2 ,
:: بازدید از این مطلب : 1117
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0