بیا در کلبه ی دردم ، بخوان دیوان شعرم را
نگو هر گز نمی آیم ، بمان درمان مهرم را
دلم تاول زده یکدم ، طبیبی نیست می گشتم
دل آویز دو زلفت را ، سریری نیست می بستم
تماشای سقوطم را ، همیشه آه گیتارت
درون فجر غم خواری ، کشیده آه ِ رفتارت
شده یک قصه ی بی جان ، در عالم فزونی گشت
شده یک مژده ی غم خوان ، در شهرم نشونی گشت
بخوان دیوان هجرم را ، بماند درد و نالیدن
گمان کن رفتم از قلبت ، تو بیزاری تو باریدن
نگو یارا وفایی نیست ، وفا در قعر دل جوشید
نگو یارا جدایی هست ، جدا در مهر گل غرید
بیا دل بی تو شد نالان، همش گریه همش زندان
بیا در کلبه ی شادی ، همش شور و صفا در جان
درون آسمان بنگر ، جمال دلفریبت را
درون دشت گل بنگر، نهال غم نصیبت را
در و دیوار قلبت را ، زدم از راه تصویری
سر تنهایی اشکم ، درون گونه سرازیری
نخواندی ناله ی عشقم ، زده نم در جمالت را
نپرسیدی ز درد من ، زده تب در کمالت را
بخوان زیبا سرودم عشق ، عشقی صاف و شیرین است
بخوان در کلبه ی مهرم ، سرودی شاد و دیرین است
بیا یارا در آغوشم ، زده تب عشق سرپوشم
بیا در دشت سرسبزم ، بخوان نجوایی در گوشم
جاسم ثعلبی 19/12/1390
:: بازدید از این مطلب : 1623
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6