سرِ بی تن
دلا آهسته شیون کن ، تو خود عاشقِ سرداری
نجف تا کربلا بشتاب ، تو دلواپسِ دیداری
...
دو کف را بر زمین بنگر ، چه غوغا کرده تن داده
أبو إلفضل إبن حیدر را ، به زینب داده دلداری
...
بیا بنگر دو گنبد را ، ببین میدان تصوّر کن
شهیدان غرق خون گشتند ، زخون آشام درباری
...
سرِ بی تن کجا بردند ، حسین إبن علی کشتند
أسیران باهم آوردند ، به کاخِ ظلم أشراری
...
دلا با خود تأمّل کن ، مصیبت را تحمّل کن
حسین پاره تن خاتم ، غریب إین اُمّت إنگاری
...
دلا به آخرت بنگر ، دلا دانی جهان فانی
أگر عشقت حسینی نیست ، حسینی را نیازاری
...
ز أشک و سوز و شیدایت ، بدان فهمیدم أسرارت
ز أندوه و سیاه پوشت ، درونت شد طلاکاری
...
حسین بودن دلا سهل أست ، حسین ماندن خدایاری
تن و جانت مصفّا کن ، به عطر هر وفاداری
...
بپا خیز إین سکوت سنگین ، بپوش آن خرقه ی خونین
زهر قوم و زهر آیین ، فنا کن هر ستمکاری
...
جاسم ثعلبی حسّانی 05/06/1401
:: برچسبها:
سرِ بی تن ,
:: بازدید از این مطلب : 978
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0