دلم غرقِ تبسّم ها ، توو این دریای پهناور
بهارِ دل شده سنگین ، برایم سخت ، دردآور
یه ماهی توو کویرِ خشک ، رسیدم در یه گودالی
هوایم گرم و سوزان از ، محبت های تو خالی
دلم لقمه لذیذی شد ، به منقار و نوکِ کرکس
یه گونی حرف دل گم شد ، توو بارِ گندِ هر ناکس
من و با پا لِهم کردن ، عدالت کو نمی بینم ؟
چکیده قطره ی اشکم ، از افعالِ تو غمگینم
من و دل در به در بودیم ، تویِ دنیایِ غم پرور
به دنبالِ شقایق ها ، با اون فانوسِ درد آور
دلم تویِ تله افتاد ، تو این گودالِ تنهایی
صدایم گوشِ خر کوبید ، با اون الفاظِ زیبایی
توو چاهی پا زدم یک عمر ، دلو بنداز ای نامرد
غریقِ اون تمنّا ها ، قلم خشکیده از دل درد
توو دیوانِ هزاران خار ، شدم طعمه ی نادانی
کلید آرزو گم شد ، تویِ دستبندِ زندانی
کجایی بخت خواب آلو ، بپر از خوابِ سنگینت
سری توو عشقِ ما بنداز ، به دور از دردِ دیرنت
من و این درد نالیدن ، صلاحِ ریشِ برفی نیست
به مهمونی مرا خواندن ، بپرس از خود مقصر کیست
جوونم با هزاران درد ، زدم در بحرِ خوشحالی
نگو در مونده و غمگین ، تو عشقی سرد و پوشالی
نگو دیوونه ای آقا ، نگو گم شو برو بیرون
منم با قصه خوابیدم ، هزاران سالِ توو زندون
دلم غرقِ تماشایِ ، شنا کردن توو بیداری
ولی بی زارم از یاری ، من و بوسیده سرکاری
بیا جونم نشو گمراه ، که پایانش جگر سوزه
اگر قلبت دو نیم گشته ، شریانت نمی سوزه
خدا ، با این همه تلخی ، کجاها یاورت باشه
اگه در انتخابِ حرفِ زیبا داورت باشه
من و آزار نده دلبر ، تو می دونی که تک جونم
یه کلبه در دلم ساختم ، بازم با اشک مدیونم
بهاری می شود دردم ، عمادِ دل اگر سوزد
جهانی می شود شعرم ، توو وجدانت بیفروزد
جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 15/04/1391
:: برچسبها:
وجدان خفته ,
:: بازدید از این مطلب : 1918
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1