دف بزن سینه بلرزان ای حسود
باخته دلم در این آشـــوب درد
یاورم رفته سفر ترکم نمـــــود
مثل سایه شده دریاها نگـــرد
***
قهر کرده بی دلیل و هدفــــی
مثل یک آهو زده پا به فـــــرار
توی صحرای وجودش گم شده
ترک کرده ناگهان اهل و دیـار
***
سعی کردم بسازم کلبه خــــراب
ولی اصرارش مصمــــــم راهِ دور
هر چه آغوشش گرفتم دل نبست
دلم را داغون کرد با حــرفِ زور
***
می دونم که سازشم بی فایــــده
سوخت قلبش از تبِ این روزگار
تو غروبِ غصه هام جامه درید
غرق شد بوی گلش در لاله زار
***
دم دل صدها مترسک توی بـــاغ
باز کرده دست آویزانِ چـــــوب
با اشاره می کشه قلــــب و روان
دلم دست پاچه شده تنگِ غروب
***
سختشِ آرام شود با هر نفــس
یک خدا و یک فرشته کافیـــــه
تویی دنیایِ عجیب پیکـــــــرم
دوست ندارد شعری را بی قافیه
***
انباشته خاطره در صنــــــــدوق دل
رفت جایی که وصالش از محـــــال
پشت سر پلهای عشقش را شکست
ای دلم با دوریش عمری بنـــــال
***
بر نمی گرده از اشکش می دونـــم
بی نهایت پیشِ من خون گریه کرد
روح و جان یخ بسته از قهرِ دلـش
آسمونِ غمش تاریکه و ســـــرد
***
تو برو بی من دلت خوش بگـــذره
زنده ام تو کوچه های انتظـــــــار
حسِ زیبایی دلم آرام نمــــــــــود
خواب دیدارت تو مستی ها بکـــار
***
جاسم ثعلبی (حسّانی)03/07/1391
:: برچسبها:
دف بزن ,
:: بازدید از این مطلب : 1550
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1