ای مهربان مهرت بدان ،در دلستانم می پرد
آن غم که با خود داشتی،در دیده هایم می رود
تو ماندی و تنها ییت ،در مانده در شیداییت
همچون درخت کنده را ،در سیل هایم می رود
دیوانه سویت می دوم ،دریا و کوه و دشت را
این بلبل شیرین سخن ، در گلستانم می رود
تو گر روی دردم گهی ، دل می زداید قصه را
دامن نکش این ماجرا ،جان و روانم می رود
بر گرد کویت در دلم ،شادی بکن در جنتی
دیوانه وار خدمتم ،از دل نشانم می رود
گویا شنیدم مژده را ، آهی نمانده در فراق
در سینه دارم ذکر تو، رفتی که جانم می رود
نرو که تنهایی بد است ، یک گل پژمرده شدم
یارا بیا در مجلسم ، درد از رمانم می رود
جاسم شده عشقت نهان ، گویای آنرا بر زبان
یگ گل ثعلب در رهت ،در بوستانم می رود
در انتظار دیدنش ، صبری نمانده در دلم
این لحظه ها کی بگذرد ،گویاجمالم می رود
ای دوستان در زندگی ، چندین سالی مرده ام
شاید در این آخر زمان ، یکجا عذابم می رود
جاسم ثعلبی 25/09/1390
:: برچسبها:
گل ثعلب و چکیده ی مطلب ,
:: بازدید از این مطلب : 1667
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2