در گلستان عجایب،تـــــوی شهری از دیار
گلی را از ساقه چیدم،هدیه دادم دست یار
سوی آن نور آمدم ،دل پریشان آمـــدم
قاصدم از راه دور، دست پر در را زدم
یار من چه با صفاست،رنگ و رویش چه بلاست
گل به گلدانش نـهادم ،گفتمش جانا سـلام
دل تپیدن گشته قلبم زورکی گفتم کــــــلام
دست و پایم گم شده،از نگاهــــش خم شده
دید درد عاشقانه داشتم ،دید مهر صادقانه کاشتم
گفت با تندی سلام،درد ما هم نا تمام
بیا بنشیـــــن کنارم،چشـــــم خونین ببارم
بگذریم از قیل وقال گفتمان
دلبریم جانانه دور از حاسدان
خسته ام از انتظار،چشم بدر در دید یار
شب تا سحر نخفتم ،این وبرات نگفتم
ببین چه قصه دارم،گریه و ناله زارم
دست بر سرش کشاندم،خون بر رگش رساندم
مــــهرو وفا نهان شد،عشق و صــــــفا روان شد
تقدیمی به استاد ترانه ها سر کار خانم سمیه سجودی
جاسم ثعلبی / اهواز / زیر پل هلالی/
14/10/1390
:: برچسبها:
ملاقات ,
:: بازدید از این مطلب : 2445
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0